بررسى احاديث باب « حركت و انتقال » در « الكافى » - صفحه 216

شرح از «الوافى»

امام كاظم عليه السلام در وصف خداوند، مكانش را يا «محلّ استقرار او قبل از برخاستن» را يا «مطلق محلّ استقرار او» را خالى از او ندانست. پس همانا او چنان قائم است كه گويا هيچ استقرارى برايش نيست. هنگامى كه اين قول گفته مى شود، توهّم ايجاد مى شود كه خداى عز و جل مكان ثابتى ندارد؛ امّا امام عليه السلام با ادامه قولش، اين مطلب را به آن ملحق كرد كه: «او را محدود نمى سازم به مكانى كه در آن باشد و او را محدود نمى كنم به اين كه چيزى از اركان و جوارح او حركت كند». منظور از «بشى ءٍ»، حركتى است كه به همه يا بعضى از اعضاى او باشد. لفظ «شقّ فم» نيز به معناى كلمه اى است كه در هنگام تكلّم و تلفّظ، از شكاف دهان خارج مى شود. «من غير تردّد» يعنى: بدون تفكّر و رؤيت در نفس. «يذكر له ملكه» يعنى: هنگامى كه فراموش كرد به ياد او آورَد و براى او امور را تدبير كند و در فرمان روايى اش به او كمك كند. او در فرمان روايى اش شريكى ندارد و عبارت «ولا يفتح له» يعنى: به شريكى كه درهاى علم را به رويش بگشايد، نياز ندارد.

شرح از «مرآة العقول»

اين قول امام كاظم عليه السلام كه: «فازيله عن مكانه» به اين معناست كه او را به قيام [ ِ مكانى ]متّصف نمى كنيم. اتّصاف همانند اجسام، مستلزم زوالش از مكانش است، مانند زوال اجسام از مكانى كه در آن جا مستقر هستند؛ براى اين كه در قيام نسبت به مكان، قسمتى از مكان، نسبت قسمت ديگرى كه در آن ايستاده است، خالى شمرده مى شود، در حالى كه نسبت خدا به همه مكان ها مساوى است . افزون بر اين، ممكن است مراد از آن، درجه رفيعى باشد كه خداى سبحان از تقدّس و تنزّه و تجرّد دارد، و نسبت دادن قيام به خداى متعال، مستلزم جدايى او از تجرّد و تقدّس و تنزّه اوست.
جمله «فى شى ءٍ من الأركان»، به معناى اجزاى وطن و نواحى و جوانب و يا اركان خلقت است، و جوارح، يعنى اين كه خداى سبحان، سرش يا چشمش يا دستش را حركت دهد. منظور از «بلفظ شقّ فم»، لفظى است كه از دهان خارج مى شود.

صفحه از 240