بررسى احاديث باب « حركت و انتقال » در « الكافى » - صفحه 227

حديث ششم

۰.علىُّ بنُ محمّدٍ و محمّدُ بنُ الحسنِ، عَنْ سهلِ بنِ زيادٍ، عن الحسن بْنِ [موسَى ]الخشّاب، عَنْ بَعْضِ رجالِه عَنْ أبى عبداللّه عليه السلام : أنَّهُ سُئِلَ عَنْ قولِ اللّه ـ عَزَّ و جَلَ ـ : الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى».
فقالَ:
«اِسْتَوى عَلى كُلِّ شى ءٍ، فَلَيْسَ شَىْ ءٌ أقْرَبَ إلَيْهِ مِنْ شى ءٍ»؛

۰.از امام صادق عليه السلام راجع به اين قول خداى تعالى پرسيده شد كه مى فرمايد:«رحمان بر عرش استوا دارد».
حضرت فرمود:
«او بر همه چيز مسلّط است. چيزى به او نزديك تر از چيز ديگر نيست».

شرح از مرآة «العقول»

بدان كه «استوا» بر معانى چندى اطلاق مى شود: اوّل: استقرار؛ دوم: در نظر گرفتن چيزى و رفتن به طرف آن؛ سوم: چيره شدن بر چيزى؛ چهارم: اعتدال؛ پنجم: مساوات در نسبت .
همان طور كه با دلايل عقلى و نقلى ثابت مى شود، معناى اوّل در باره خداوند، مهمل است. بعضى از مفسّران، «استوا» در اين آيه را به معناى دوم گرفته اند؛ يعنى خداوند به خلقش توجّه كرد. وقتى از ابو العبّاس احمد بن يحيى در باره اين آيه پرسيدند گفت: «استواء، توجّه كردن به چيزى است». فرّاء و زجّاج نيز نظرى همانند اين دارند؛ ولى اكثر مفسّران، معناى سوم را در نظر گرفته اند؛ يعنى چيره شدن بر چيزى و مالك او شدن و تدبير كردن آن. زمخشرى در اين باره مى گويد:
خداوند بر عرش استوا دارد و چون عرش، سرير ملك و پادشاهى است، [چيرگى بر آن ]حاصل نمى شود مگر با وجود پادشاهى و ملك. پس خداوند [استوا بر] آن را كنايه از مُلك قرار داده است. پس اگر گفتند: «فلانى بر تخت، استوا دارد»، منظور ملك است ـ اگر چه بر تخت هم نشسته باشد ـ و اين كه حاصل شدن فرمان روايى را اين گونه بيان مى كنند، به اين علّت است كه دلالت اين تعبير، از اين كه گفته شود: «فلانى مَلِك است» و مانند آن. همچنين، اين سخن كه «دست فلانى، گشاده است» و يا «دست فلانى، بسته است»، به معناى اين است كه او جواد است يا بخيل است كه بين دو عبارت، هيچ تفاوتى نيست.
و امكان دارد كه منظور آيه، معناى چهارم باشد؛ به اين صورت كه كنايه از نفى، هر نوع نقصى از خداى بلندمرتبه باشد. در اين صورت، عبارت «عَلَى الْعَرْشِ» در اين آيه، حال است كه توجيه آن، خواهد آمد. امّا معناى پنجم، همان معنايى است كه از ظاهر آنچه در اخبار بررسى شد، به دست مى آيد.
پس بدان كه «عرش»، گاه بر جسم بزرگى اطلاق مى شود كه به ساير اجسام احاطه دارد و گاهى بر همه مخلوقات اطلاق مى شود. همچنين بر علم هم اطلاق شده است، همان طور كه در اخبار بسيارى، اين معنا وارد شده است. در اين صورت، اشاره دارد به بيان نسبت خداى متعال [با مخلوقات] به وسيله علم و احاطه. شايد هم مراد از عرش، عرش عظمت و جلال و قدرت باشد، همان طور كه در بعضى از اخبار، عرش را اين گونه، تفسير كرده اند. در اين صورت، معناى آيه اين است كه خداوند بر هر چيزى استيلا دارد، در حالى كه در غايتِ عظمت است و بر عرش تقدّس و جلال، قدرت دارد. نتيجه اين كه بالا رفتن قدر و ارزش او، مانع نزديكى اش به حفظ و تربيت و احاطه نيست.
لفظ «اسْتَوَى» در اين آيه، خبر است، و «عَلَى الْعَرْشِ» حال؛ گرچه احتمال دارد كه هر دو عبارت، خبر باشند. البته در احتمال اوّل، بعيد نيست كه «على العرش» متعلق به «استوى» باشد و در اين كلمه «على» به معناى «الى» است. افزون بر اين، احتمال تقدير «عرش» به «حمل العرش» نيز هست.
چه بسا گفته شود كه ذكر «الرحمان»، براى بيان رحمانيّت باشد كه موجب استوا در ايجاد و حفظ و تربيت و علم به همه است، به خلاف رحيميّت كه عبارت است از افاضه خاص فقط به مؤمنان، و همچنين اند بسيارى از اسماى حُسنا كه اختصاص به گروهى خاص دارند.
بعضى از وجوهى را كه ما ذكر كرديم، شيخ صدوق نيز در كتاب العقائد ذكر كرده است، چنان كه گفته است:
اعتقاد ما در باره عرش، همه خلق است و عرش در وجه ديگرش، همان علم است. نيز از امام صادق عليه السلام سؤالى شد در باره قول خداى عز و جل: «الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» ، پس گفت: «استوا از هر چيزى؛ پس چيزى به او نزديك تر از چيز ديگر نيست».
اين كه ما كلام را در اين مقام بسط داديم، به اين دليل بود كه فهم اين اخبار، براى اكثر افكار، دشوار است. لازم به يادآورى است كه در الوافى شرحى بر اين حديث ، نيامده است .

صفحه از 240