بررسى خوف و رجا در « قرآن »، « نهج البلاغة » و « الكافى » - صفحه 254

ل . بررسى علّت اصلى خوف

در اين بخش ، به بررسى اصل خوف و سبب اصلى آن اشاره شده است (و جا داشت كه اين بخش را در ابتداى فصل مى آورد و از لحاظ منطقى بايد قبل از هر توضيحى ، درباره خوف و علّت و سبب آن بيان شود ، نه اين كه در انتهاى فصل كه همه مطالب درباره خوف ، آورده شده است) . در هر صورت ، نويسنده ، اين بخشِ يك صفحه اى را به طور كامل از كتاب اسرار الصلوة نقل كرده ، بدون اين كه خود ، تحليلى در ذيل آن ارائه دهد .
علّت اصلى خوف «ايمان» است ، يعنى مقدار خوف ، به شدّت ايمان بستگى دارد . هر چه قدر ، ايمانْ ضعيف تر باشد ، خوف از خدا نيز كمتر است و هر چه ايمانْ قوى تر باشد ، خوف نيز زيادتر است ؛ ولى از فعليت يافتن اين خوف ، مانعى جلوگيرى مى كند و اين مانع ، نتيجه دو امر است : يكى غفلت از بهشت و دوزخى كه به آن ايمان آورده و ديگرى ، غلبه محبّت دنيا در قلب . امّا علاج امر اوّل ، موعظه و يادآورى اسباب خوف از عذاب هاى دنيوى و اخروى است و درمان امر دوم ، تقويت انگيزه هاى دينى و تضعيف انگيزه هاى هوا و هوس و محبّت دنياست .

م . تفسير آيات مربوط به خوف

نويسنده ، اين بخش را به تفسير آياتى كه به موضوع خوف اشاره دارند ، اختصاص داده است كه براى نمونه ، چند آيه را مى آوريم :
«وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَا أَن يَشَآءَ رَبِّى شَيْئا» ؛ [ابراهيم عليه السلام گفت :] و من از آنچه شريك او مى سازيد ، نمى ترسم، مگر آن كه پروردگارم چيزى بخواهد .
اين آيه ، دلالت مى كند كه دليل بت پرستى و شرك قوم حضرت ابراهيم ، ترس آنان از بت ها بوده است . به طور كلّى ، علّت شرك بشر ، دو چيز بيشتر نبوده : يا خوف از غضب الهه و ترس از سلطنتى بوده كه نسبت به حوادث زمينى ، براى آن خدايان قائل بوده اند ، يا اميد به بركت و سعادتى بوده كه براى بت هاى خود مى پنداشتند . از اين دو امر نيز ، همان خوف در نفوس ، تأثير بيشترى داشته است ؛ چون طبعا اعتماد و اميد مردم به خودشان است و هر نعمت و سعادتى را كه به دست مى آورند ، همه را از ناحيه تلاش و كوشش خودشان مى دانند . پس اميدوارى ، آن قدرها در نفوس تأثير ندارد كه بتوان بت پرستى را مستند به آن نمود . حتّى مسلمانان هم با آن همه معارف الهى اى كه در اختيارشان است ، از تهديد و انذار ، بيشتر متأثّر مى شوند تا از بشارت .
«الْيَوْمَ يَـئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» ؛ امروز ، كافران ، از اين كه به دين شما دستبرد بزنند و اختلالى رسانند ، طمع بريدند . پس شما از آنان بيمناك نگرديد و از من بترسيد كه امروز ، دين شما را به حد كمال رسانيدم .
اين آيه ، به خاطر جمله «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ» خالى از تهديد و انذار نيست ؛ براى اين كه اين جمله ، امر به ترسى مخصوص كرده ، نه ترس عمومى كه در هر حالى بر مؤمنْ واجب است ؛ امّا اين ترس مخصوص چيست ؟ هيچ شكّى نيست در اين كه جمله اوّل ( «الْيَوْمَ يَئِسَ» ) و جمله دوم ( «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ» ) به يكديگر مربوط اند و براى افاده يك غرض آمده اند . پس دينى كه خدا امروز تكميل نمود و نعمتى كه تمامش فرمود (كه در حقيقتْ يك چيز هستند) ، همان چيزى بوده كه كفّار تا قبل از امروز ، به آن طمع بسته بودند و مؤمنان هم از اين طمع آنان مى ترسيدند . خداوند ، كفّار را مأيوس نمود ، دين خود را تكميل كرد و نعمتش را تمام گردانْد و در نتيجه ، نهى كرد از اين كه از كفّار بترسند . پس آن چيزى را كه خدا به مسلمانان امر كرد كه درباره آن بترسند ، همان چيزى است كه نهى شان كرد از اين كه درباره آن از كفّار بترسند .
نويسنده محترم رساله ، هجده آيه ديگر را با موضوع خوفْ مطرح نموده و با مراجعه به تفاسير فارسى ، مطلبى درباره آنها نقل نموده است كه ما از ذكر همه آن موارد معذوريم .

صفحه از 272