فصل چهارم : جمع خوف و رجا
تا اين جا دانسته شد كه اخبار و آيات زيادى در فضيلت خوف و رجا ، وارد شده است . حال ، اين سؤال مطرح مى شود كه : آيا خوف ، برتر است يا رجا ؟ نويسنده ، در بخش اوّل اين فصل ، به بررسى اين موضوع پرداخته و خواسته است كه جوابى براى اين سؤال پيدا كند ، به همين منظور ، ابتدا مثلى مى زند كه : اگر از كسى بپرسند آب بهتر است يا نان ؟ جواب ، بسيار واضح است : نان براى گرسنه ، بهتر است و آب براى تشنه و اگر گرسنگى و تشنگى ، با هم عارض شوند ، هر كدام شديدتر است ، بايد مراعات شود . اگر گرسنگى غالب بود ، نانْ بهتر است و اگر تشنگى غالب بود ، آب ، و اگر در شدّت و ضعفْ مساوى باشند ، آب و نان نيز مساوى هستند و بايد ميان آنها تعادلى برقرار كرد .
حال ، با توجّه به اين كه خوف ، داروى غفلت است و رجا ، معالج يأس ، بايد ديد كه كدام يك از اين دو بيمارى ، بر قلب عارض شده است تا داروى مناسبش استعمال شود ؛ امّا قلب مؤمن ـ كه خالى از اين دو بيمارى است ـ ، بايد مالامال از خوف و رجا باشد و نقصان و نبود هر يك ، عامل بازدارنده اى در سير معنوى و روحى انسان در رسيدن به كمال مطلوب است . امام صادق عليه السلام به نقل از پدر بزرگوارش فرموده است :
انّه ليس من عبد مؤمن إلّا و فى قلبه نوران : نور خيفة و نور رجاء ، لو وزن هذا ، لم يزد على هذا ولو وزن هذا ، لم يزد على هذا ؛ در قلب هر مؤمن ، دو نور وجود دارد : نورى از ترس و نورى از رجا ، كه اگر با هم در ترازو نهاده شوند ، هيچ كدام از ديگرى بيشتر نخواهد بود .
در بخش دوم آيات قرآن و نهج البلاغة و روايات در مورد جمع بين خوف و رجا ، بررسى و تحليل شده كه نمونه هايى از آنها ذكر مى شود .
اوّلين آيه مورد بحث ، اين آيه است :
«أَمَّنْ هُوَ قَـنِتٌ ءَانَآءَ الَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَآلـءِمًا يَحْذَرُ الْأَخِرَةَ وَ يَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» . در اين آيه شريف ، يكى از شرايط كمال عبادات و طاعات را خوف از خدا و اميدوارى به درگاهش در حين عبادت و پس از آن ، بيان فرموده است . در آيه ياد شده ، خداوند ، در مقام مقايسه ، به ارزش وجودى زاهدان شب (كسانى كه با خوف و رجا برمى خيزند و به عبادت خدا مشغول اند و در حال سجده و قيام از عذاب آخرت مى ترسند و به رحمت خالق هستى اميدوارند) ، اشاره دارد و از ما مى خواهد قضاوت كنيم كه : آيا اينان برترند يا غافلان ؟
امام خمينى رحمه الله ، در باب جمع بين خوف و رجا چنين فرموده است :
خوف و رجا ، نبايد يكى بر ديگرى رجحان داشته باشد و انسان ، وقتى كه كمال نقص خود را از قيام به عبوديت ملاحظه كرد و دقّت و ضيق آخرت را تفكّر نمود ، خوف در او به درجه اعلى حادث مى شود و وقتى ملاحظه ذنوب خود را نمود و تفكّر در حال مردمى كرد كه عاقبت امر ، بى ايمان و عمل صالح از دنيا رفتند و حالشان با اين كه در اوّل امر ، خوب بود ، منجر به بدى شد و مبتلا به سوء عاقبت شدند ، در او خوف شديد شود . بالجمله ، خود در كمال نقص و تقصير است و حق در كمال عظمت و جلالت و سعه رحمت و عطاست و عبد در بين اين دو نظر ، هميشه در حدّ اعتدال خوف و رجاست . در كتاب ارزشمند نهج البلاغة ، درباره مسئله خوف و رجا ، زياد تأكيد شده كه نويسنده ، مثال هايى را از آن ، ذكر نموده كه از اين جهت ، مفيد و تنبّه آفرين اند .
وإن استطعتم اَنْ يشتدّ خوفكم مِن اللّه واَنْ يَحْسَن ظنّكم به فاجمعوا بينهما فإنّ العبد انّما يكون حُسن ظنّه بربّه على قدر خوفه من ربّه و إنْ أحسَن الناس ظنا باللّه أشَدّهم خوفا للّه ؛ اگر مى توانيد ، هم از خدا سخت بترسيد و هم بدو اميدوار باشيد و خوف و رجا را با هم داشته باشيد ؛ زيرا بنده خداوند ، حسن ظنّش به پروردگار ، به همان نسبت است كه از خداوند مى ترسد و بهترين حُسن ظن به پروردگار را كسانى دارند كه بيشترين خوف را از خداى خويش دارند .
يا اين كلام گهربار امام على عليه السلام كه فرمود :
اُوصيكم بخمس لو ضربتم إليها آناط الإبل لكانت لذلك أهلاً ، لايرجون أحدا منكم إلّا ربّه ولا يخافنّ إلّا ذنبه... ؛ شما را به پنج چيز ، سفارش مى كنم كه اگر براى آنها شتران را پرشتاب كنيد و رنج سفر را تحمّل كنيد ، سزاوار است كسى از شما كه جز به پروردگار خويش اميدوار نباشد و جز از گناه خود نترسد... .
در كتاب الكافى نيز درباره جمع بين خوف و رجا ، علاوه بر رواياتى كه پيش از اين ذكر كرديم ، اين روايت امام صادق عليه السلام را آورده كه فرمود :
لايكون المؤمن مؤمنا حتّى يكون خائفا راجيا و لايكون خائفا راجيا حتّى يكون عاملاً لما يخاف و يرجو ؛ فرد باايمان ، داراى ايمان كامل نخواهد بود ، مگر اين كه خوف و رجا داشته باشد و داراى خوف و رجا نخواهد بود ، مگر اين كه آنچه نسبت به آن ، خوف و رجا دارد ، دست به كار و اهل عمل باشد .
نويسنده ، در بخش سوم ، به تكرار همان مسئله اى كه اوّل فصل اشاره شد (يعنى خوف براى چه كسانى و رجا براى چه كسانى مناسب تر است ؟) ، مى پردازد . البته در اين بخش ، با استفاده از كتب اخلاقى (مانند معراج السعادة) ، به صورت مفصّل ترى ، وارد بحث مى شود و ما از بيان دوباره آن ، صرف نظر مى كنيم .
در بخش چهارم ، به جمع بندى مطالب پيشين اين فصل پرداخته و به اين نتيجه رسيده كه عدم وجود خوف در برابر خداوند ، به تباهى عمل انسان مى انجامد ، و به همين سبب ، در دستورهاى مذهبى ، تأكيد كرده كه انسان بايد بين بيم و اميد، در نوسان باشد . در عين اميدوارى به رحمت پايان ناپذير الهى ، از نتايج اعمال خود بيمناك باشد و اگر در كردار خود ، دچار غرور و نخوت شود ، اين خوف ، عامل محرّك وى در به كار بستن دستورهاى الهى مى شود و او را از آلودگى به پليدى ها باز مى دارد و سبب مى شود كه انسان ، همواره و در هر شرايطى ، كاميابى و سعادت واقعىِ خود را در نظر بگيرد .