جايگاه واقعى «الكافى» و نقد و بررسى «كسر الصنم» در «كتاب الحجّة» - صفحه 316

فصل سوم : جمع بندى ، پيشنهادها و انتقادات

موضوع اين پايان نامه ، بسيار خوب است و بويژه يكى از كارهاى مهم در اين دوران ، پاسخگويى به شبهاتى است كه به مسائل اعتقادى و مذهبى ، وارد مى شوند و اصلاً درستى ، پايدارى و مانايى هر مذهب و اعتقادى ، به چگونگى نقد و بررسى آن باز مى گردد .
اين طور كه از منابع اين پايان نامه آشكار است ، نويسنده آن ، زحمت بسيارى كشيده و مطالعات فراوانى انجام داده است ؛ ولى هيچ نويسنده اى ، خود را از خطا و اشتباه به دور نمى داند و فقط قرآن است كه هيچ نقص و نقضى در آن نيست ، به خاطر همين در اين جا چند پيشنهاد و انتقاد ، به ذهن حقير مى رسد كه با پوزش از نويسنده محترم ، از باب هديه عيوب ، عرض مى كنم .
الف . پيشنهاد مى شود اين نويسنده، اين موضوع را به صورت منسجم تر و دقيق تر ، به صورت يك كتاب عرضه كند ، مخصوصا اشكالات آقاى برقعى را در ابواب ديگر ، متذكّر شود و جواب هاى عالمانه داده شود .
ب : به نظر مى رسد كه فصل اوّل پايان نامه در اين نوشتار ، جايگاهى ندارد و يك فصل اضافه است ، بويژه كه تمام مطالب آن در فصل چهارم ايشان دوباره تكرار مى شود . چون موضوع اين فصل ، بسيار گسترده است يا اصلاً نبايد ذكر شود ، يا اگر بيان مى شود ، بايد به طور كافى و وافى آورده شود ؛ چون اين مختصر ، خود ، موجب شبهات عديده مى شود . بنا بر اين اگر ايشان به جاى اين فصل ، در فصل چهارم ، توضيحات بيشترى ارائه مى داد ، بهتر بود .
ج : در فصل دوم ، شايد اگر به جاى اين كه از حديث صحيح و ضعيف و... بحث كند ، در يك فصل جداگانه ، به مبانى اشكالات برقعى در توضيح جايگاه حديث و مبانى پذيرش آن مى پرداخت ، بهتر بود ؛ چون بسيارى از اشكالات برقعى ، به سند احاديث باز مى گردد .
د : فصل سوم كتاب نيز در جهت معرّفى مستشكل ، مناسب است ، بويژه كه از قلم خودِ نويسنده كسر الصنم بيان شده است . فقط دو نكته قابل توجّه است : يكى تفصيل و تكرار در شرح حال و نكات اضافى و غير لازم است و ديگرى اين كه بهتر بود اتّهام اهل سنّت بودن يا وهّابى بودن به او داده نمى شد . مسئله ، نقد علمى است و اتّهام اهل سنّت بودن او ، مشكل را حل نمى كند . در ضمن ، او به صراحت ، خود را معتقد به اهل بيت عليهم السلام مى داند .
ه : جا داشت كه فصل چهارم پايان نامه ـ كه در حقيقت ، محور اصلى رساله است و سه فصل پيش ، مقدّمه آن هستند ـ ، حجم بيشترى را به خود اختصاص مى داد و نسبت به كلّ كتاب ، خيلى كم بدان پرداخته شده است . اين فصل ، تقريبا يك سوم مطالب را در بر گرفته است .
و . ايشان در نقل اشكالات آقاى برقعى ، واقعا كوتاهى كرده است ؛ چون در همه موارد ، اشكال را ذكر كرده ، ولى دلايل ايشان را ذكر نكرده است . مثلاً در بعضى موارد ، اشكال را اين طور مطرح كرده كه آقاى برقعى ، منكر است و هيچ دليلى بر انكار او نياورده است .
ز . برخى از پاسخ ها واقعا قانع كننده نيستند و با اين كه جوابى داده شده ، امّا خواننده ، هنوز آن اشكال در ذهنش هست . مثلاً براى اثبات علم غيب ائمّه عليهم السلام به زيارت جامعه كبيره استناد مى كند كه آقاى برقعى ، به هيچ وجه ، اين دعا را قبول ندارد .
از سوى ديگر ، جا داشت كه ضمن پاسخ به اشكالات ، به منابعى كه در اين باره پاسخ داده اند ، اشاره مى كرد و در تفصيل موضوع ، به آنها ارجاع مى داد . البته در دو ـ سه مورد ، ارجاع داده اند كه مورد تحسين است .
ح . متأسّفانه ، بعضى بحث ها پراكنده و نامنسجم اند و حكايت از شتاب نويسنده مى كنند كه البته با عرض پوزش از ايشان در خلاصه ، بحث ها را با حفظ اصل مطلب ، جابه جا كرديم تا بحث روشن تر شود . همچنين در بعضى موارد ، مطالبى در جواب به اشكالاتْ اضافه شد تا پاسخ ها قانع كننده تر باشند .
ط . خواننده اين پايان نامه ، نمى داند كه ايشان در مقام دفاع از مرحوم كلينى و كتاب الكافى است . همان طور كه عنوان مقاله و فصل دوم ، موهن اين است و يا قصد دفاع از مقام ولايت ائمّه اطهار عليهم السلام دارد كه فصل اوّل و چهارم ، موهن اين است . چون بيشتر اشكالات كسر الصنم ، به ولايت ، با استناد به روايات الكافى است ، بهتر بود كه يك عنوان مناسب تر انتخاب مى كرد ، مثلاً : «دفاع از حريم ولايت در احاديث كتاب الحجة الكافى و نقد و بررسى كسر الصنم» كه بيشترين موضوع كتاب ، در مورد دفاع از ولايت باشد و در ضمن ، از مرحوم كلينى هم دفاع شده باشد .
اميدواريم بتوانيم با خلوص نيّت ، راه سعادت و ولايت را بپيماييم و با تمسّك جستن به قرآن و سنّت و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام ـ كه از كتب اصيل شيعه ، مثل الكافى به دست مى آيد ـ ، به سوى كمال حركت كنيم و از تعصّب بى جا ، دور باشيم .

صفحه از 322