تحليل و تكميل
اصطلاح «تفسير» ، در معناى عام ، به شرح و توضيح كتاب هاى علمى ، ادبى و فلسفى اطلاق مى شود؛ امّا در اثر كثرت استعمال آن در مورد بيان معنا و مدلول ظاهرى آيات شريف قرآن و كشف مراد خداى متعال از آنها . در عرف فعلى عالمان دينى، بلكه جميع مسلمانان، آنچه از كلمه تفسير ـ در صورت نبودن قيد و قرينه اى با آن ـ متبادر مى شود ، بيان مقصود خداوند از آيات شريف قرآن است.
بسيارى از مفسّران، تعريفى براى تفسير ارائه نداده اند و گويا آن را به وضوح معناى متبادر عرفى اش واگذار كرده اند ؛ ولى در عين حال ، تعريف هاى مختلفى در مقدّمه برخى از تفاسير و آثار دانشمندان علوم قرآن و... به چشم مى خورد كه نقل و نقد يكْ يكِ آنها در اين مختصر ، ميسور نيست. آنچه قابل دقّت است ، اين كه در دسته اى از اين تعاريف ، تفسير ، به كارى گفته مى شود كه مفسّر در مورد كشف معنا و مدلول آيات ، انجام مى دهد و در دسته اى ديگر ، تفسير ، به عنوان يك علم ، تعريف شده است.
دانستن اين نكته ، مفيد است كه واژه «تفسير» ، تنها يك بار در قرآن به كار رفته است (سوره فرقان، آيه 33) ، كه گرچه آراى مفسّران در توضيح معناى آن مختلف است ، امّا بيشتر آنان ، اين واژه را به معناهايى نظير: بيان، كشف، تفصيل و دلالت گرفته اند . روشن است تفسير در اين كاربرد ، بيشتر ناظر به معناى لغوى آن است و بر معناى اصطلاحى رايج امروز ، دلالت ندارد، هر چند مى توان با تأمّل بر معانى لغوى و اصطلاحى تفسير ، ادّعا كرد كه نوعى ارتباط بين معناى لغوى و اصطلاحى آن ، وجود دارد.
به نظر صاحب اين قلم، تعريف پيشنهادى نويسندگان محترم كتاب روش شناسى تفسير قرآن براى تفسير، قابل اتّكا و به نسبت ، دقيق است و مى تواند براى تشخيص و انتخاب روايات تفسيرى ـ كه از موضوعات مورد بحث اين پايان نامه است ـ ، مورد استفاده قرار گيرد. تعريف پيشنهادى ياد شده بدين قرار است:
تفسير ، عبارت است از بيان مفاد استعمالى آيات قرآن و آشكار نمودن مراد خداى متعال از آن ، بر مبناى ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره. امّا در باب «تأويل» ، بايد گفت كه از مجموع آراى مطرح شده در كتب لغوى و تفسيرى و علوم قرآنى، دانسته مى شود كه واژه تأويل ، به تدريج از معناى آغازين لغوى ، فاصله گرفته است و در آثار مفسّران و مؤلّفان حوزه هاى مختلفِ علوم اسلامى ، به معناى توجيه آيات متشابه و فهم معناى درونى آيات به كار رفته است، به گونه اى كه كاربرد آن در معناى اصلى، منسوخ و در معناى جديد، متبادر شده است.
به نظر مى رسد اين واقعيت كه قرآن ، آكنده از حقايقى تو در توست و هر كس در خورِ استعداد و كوشش خود به فهم وجوه گوناگون معنايى آن ، نائل مى شود، از اسباب اين تحوّل معنايى بوده است و مؤلّفان و محقّقان براى اشاره به لايه هاى معنايى يا فرآيند دستيابى به آن معناى درونى (بطن)، مناسب ترين واژه را« تأويل» يافته اند. برخى كاربردها و مؤيّدات حديثى نيز در انتخاب اين واژه، مؤثّر افتاده است. در احاديث شيعى ، مضامين فراوانى از اين دست وجود دارد كه «ظاهر قرآن، زيباست. باطن آن ، ژرفِ ناپيداست. عجايب آن ، سپرى نمى گردد و غرايب آن به پايان نمى رسد» يا اين كه قرآن ، به زمان و مردم معينّى اختصاص ندارد و اين كتاب ، تا روز قيامت، در هر زمانى ، نو و براى همه مردمان ، تَر و تازه است. واژه تأويل ، در قرآن ، هفده بار به كار رفته است و تنوّع كاربرد اين واژه در قرآن، آن را در كانون مباحثات لغت شناسان و مفسّران قرار داده است كه ذكر آن ، مجالى وسيع مى طلبد. امّا در بيان نسبت بين تفسير و تأويل ، بايد توجّه شود كه فارغ از تطوّر و مراحلى كه در سير دانش تفسير، ميان تأويل و تفسير و فرق ميان آنها وجود داشته است و با توجّه به نظريات متفاوتى كه در هر يك از اين مراحل در اين زمينه وجود داشته است، در عين حال، تفسير در معناى اصلى خود كه كشف القناع و پرده بردارى از معناى پنهان لفظ است، باقى مانده است؛ ولى اصطلاح تأويل در برابر تفسير در سير تاريخى خود ، فراز و نشيب مى يابد و در نظرگاهى قابل دقّت، تأويل، تفسير معنا (در برابر تفسير لفظ) و تجسّم بخشيدن به كلام و تعيين مصداق و لباس پوشاندن به مفهوم عام لفظ و تعيين فضاى حاكم بر معنا ، تعبير مى شود. به نوعى مى توان گفت كه ما ، يك حوزه مفهوم داريم و يك حوزه مصداق. حوزه تفسير، حوزه مفهوم است و حوزه مصداق، قلمروِ تأويل. تفسير، تفسير لفظ است؛ ولى تأويل، تفسير معنا در خارج است. به عبارت ديگر، اگر تعريف پيشنهاد شده از سوى نويسندگان كتاب روش شناسى تفسير قرآن را، كه قبلاً بيان شد، درباره تفسير بپذيريم (چنانچه صاحب اين قلم ، آن تعريف را ترجيح داد)، تفاوت تفسير قرآن با تأويل آن ، در اين است كه تفسير، به معانى قابل كشف از آيات بر اساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره ناظر است؛ ولى تأويل ، به معانى و مصاديق پنهانِ آيات ، نظر دارد كه بر اساسِ قواعد و اصول ياد شده ، قابل دستيابى نيست.