قرآن در روايات «الكافى» - صفحه 365

فصل اوّل: كلّيات

نويسنده گرامى ، در بحث معانى تحريف ، با كاوش در معانى لغوى آن و با استناد به تفسير آيه 46 سوره نساء ، چنين نتيجه مى گيرد كه تحريف كلام ، به معنى تغيير دادن و دگرگون ساختن آن است و در قرآن نيز به همين معنا به كار رفته است. امّا در بحث اصطلاحى تحريف ، معانى مختلفى را كه محقّقان بدان اشاره كرده اند، در پنج عنوان آورده است :
1. تحريف معنوى . تفسير قرآن به غير معناى واقعى آن يا تفسير به رأى است . به سخن ديگر ، نشان دادن معنايى براى آيه كه دلالت و قرينه اى بر آن در آيه نيست؛
2. تحريف در قرائت؛
3. تحريف با تعويض كلمات. اگر كلمه اى به جاى كلمه ديگر گذاشته شود، خواه هم معنا باشند يا نه، نوعى تحريف است؛
4. تحريف با زياد كردن، يعنى افزودن كلمات يا جمله اى به قرآن، به طورى كه حقيقت و ماهيت آن را تغيير دهد و گفته شود كه قسمتى از قرآن موجود، كلام خدا نيست؛
5. تحريف با كم كردن، به اين معنا كه از قرآن نازل شده به پيامبر خدا، كلمه يا آيات و يا حتّى سوره هايى حذف شده است. افراد معتقد به تحريف قرآن، بيشتر حول اين معنا بحث كرده اند.
نويسنده گرامى نيز يادآور شده كه بحث ايشان در روايات الكافى، به اين معنا از تحريف، يعنى كم كردن از قرآن ، نظر دارد. ايشان ، در بحث بعدى خود با عنوان «ريشه تفكّر تحريف»، اشاره مى كند كه تحريف كتب آسمانى گذشته ، امرى كاملاً بديهى است؛ امّا در مورد اسلام و قرآن، از دو منظر ، نگاه شده است:
1. تحريف نزد اهل سنّت . دليل آن ، وجود احاديثى در كتب اهل سنّت است مبنى بر وجود آيه يا حتّى سوره اى كه قبلاً در قرآن بوده ، امّا به دليلى در قرآن فعلى موجود نيست كه براى نمونه، دو مورد از اين روايات را هم مى آورد و در جمع بندى بحث، سخنى از علّامه عسكرى كه در كتاب اديان آسمانى و مسئله تحريف، آمده ، نقل مى كند:
از اين نمونه روايات در ميان اهل سنّت ، بسيار است؛ امّا نكته قابل ذكر ، اين است كه اهل سنّت براى آن كه نه قائل به تحريف (تنقيص) قرآن ، و نه بى اعتبارىِ كتب معتبر حديثى شان شوند ، قائل به پديده اى به نام «نسخ التلاوة» شده اند؛ يعنى آيات و عباراتى را جزء وحى اوّليه مى دانند كه سپس ، تلاوت آنها منسوخ شده است . به هر جهت ، اهل سنّت ، خود را از تحريف قرآن ، كاملاً مبرّا دانسته اند و از ديرباز ، تحريف قرآن را به شيعه اماميه ، نسبت داده اند.
2. تحريف نزد شيعه اماميه . نويسنده گرامى ، اشاره مى كند كه در بين روايات موجود، بعضى دلالت بر تحريف قرآن دارند و اخبارى ها ، چون قائل به صحّت تمام روايات اند، لاجرم ، قائل به تحريف قرآن نيز هستند . ايشان ، سپس با رديابى ريشه تفكّر تحريف، كتاب انوار نعمانيه ، اثر سيّد نعمة اللّه جزائرى را منبع اصلى عقيده تحريف ، معرّفى مى كند و بعد از وى، محدّث نورى است كه در اثبات تحريف قرآن ، قلم فرسايى مى كند كه در فصل الخطاب ، در دو فصل ، با استناد به روايات شيعه و در ده فصل نيز با استناد به روايات اهل سنّت ، به اثبات تحريف قرآن ، پرداخته است. از آن پس تاكنون علماى شيعه، ردّيه هاى فراوانى بر فصل الخطاب ، نوشته اند . نظريه رسمى و اجماعى شيعه اماميه، اعتقاد به عدم تحريفِ قرآن است. مؤلّف ارجمند ، در همين راستا ، ذيل عنوانى مستقل، با نقل سخنان علماى شيعه از گذشته تا حال، بر آن است تا دورنماى كاملى از اعتقاد شيعه بر تحريف ناپذيرى قرآن ، به دست دهد. ايشان ، در بحث بعدى خود ، به استدلال شيعه بر تحريف ناپذيرى قرآن مى پردازد و در قالب پنج عنوان، آن دلايل را به شرح زير مى آورد:
1. خداوند ، حافظ قرآن است . تضمين خدا درباره قرآن ، چنين است كه مى فرمايد:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَـفِظُونَ» . ايشان ، به توضيحات تفسيرى علّامه ذيل اين آيه و نيز به توضيحات آية اللّه خويى در البيان، در مورد اين آيه ، اشاره مى كند و چنين نتيجه مى گيرد: خدا ، خودْ متضمن حفظ قرآن گشته است و قطعا او، بهترين حافظ است و هرگز دست نامَحرمى به قرآن نرسيده و نخواهد رسيد.
2. گواهى قرآن بر عدم تحريفش. خدا در قرآن مى فرمايد:
«وَ إِنَّهُ لَكِتَبٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَطِـلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» . نويسنده ، باز با ارائه توضيحات دو قرآن پژوه ياد شده ، جمع بندى مى كند كه با دقّت در شرح اين آيه ـ كه به آيه «نفى باطل» معروف است ـ ، روشن مى شود كه هيچ گونه باطلى ، به هيچ شكل و در هيچ زمانى در قرآن راه ندارد و قرآن ، قطعا كتابى شكست ناپذير است و تا ابد ، دست نخورده ، باقى خواهد مانْد.
3. سخنان معصومان عليهم السلام در عدم تحريف قرآن. روايات بسيارى از معصوم عليه السلام به ما رسيده كه در آنها، به شكل صريح يا اشاره وار ، امّت اسلامى را به مسئله عدم تحريف قرآن ، توجّه داده اند كه مؤلّف گران قدر ، براى نمونه به مواردى اشاره مى كند:
الف. حديث ثقلين. طبق اين روايتِ متواتر، قرآن و عترت ، تا روز قيامت، همدوش هم، وسيله هدايت و به سعادت رساندن انسان ها هستند و اگر ما به تحريف قرآن اعتقاد داشته باشيم، حجّت بودن قرآن ، زير سؤال مى رود.
ب. حديث غدير. از آن جا كه برخى روايات تحريف ، دلالت بر انداختن نام على عليه السلام از قرآن و نيز حذف مواردى است كه تصريح به امامت و ولايت آن بزرگوار دارند، بايد گفت كه هم حديث و هم واقعه غدير و نصب پيامبر صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام را «عَلَى رُؤوس الاشهاد»، دلالت دارند كه چنين تصريحى در قرآن نبوده است. لذاست كه همين امر نيز دلالت بر عدم تحريف قرآن دارد.
ج. احاديث عرضه روايات بر قرآن. ائمّه عليهم السلام خود تصريح نموده اند كه احاديث ما را با قرآن بسنجيد، و همين ، نشان از عدم حجّيت استقلالى روايات دارد . لذا هر كجا روايتى دلالت بر تحريف قرآن داشت، چون مخالف با نصّ قرآن مبنى بر عدم تحريف آن است، بايد آن روايت ، كنار گذاشته شود.
4. قرآن ، معجزه جاويدان پيامبر صلى الله عليه و آله . با دقّت در مبارزه طلبى (تحدّى) گسترده قرآن و گذشت بيش از چهارده قرن از نزول آن، هيچ كس ، نه در عصر نزول و نه بعد از آن تا امروز ، نتوانسته به اين تحدّى ، پاسخ مثبت دهد و سوره اى بياورد . همين امر ، اثبات مى كند كه دست بشر در اين پيام الهى ، دخالت ندارد و همين آيات تحدّى ، شاهدانى كافى بر تحريف ناپذيرى قرآنِ عزيز هستند .
5. حكم عقل بر عدم تحريف قرآن. عقل ، به روشنى حكم مى كند كه در مورد چنين كتابى كه هادى جاودانه بشرى است ، هرگز امكان تغيير و تبديل وجود ندارد؛ چون در اين صورت ، نقضِ غرض الهى مى شد.

صفحه از 380