قرآن در روايات «الكافى» - صفحه 369

فصل دوم: بررسى اشكالات وارد بر روايات «الكافى»

«اهل سنّت ، بر بعضى از احاديث كافى در مورد قرآن، اشكالاتى گرفته اند و وجود اين احاديث در كافى را دليلى بر عدم صلاحيت كتاب مذكور ، به عنوان اوّلين جامع حديثى شيعه، مى دانند. به علاوه، ديندارى صاحب كتاب را نيز زير سؤال برده و نهايتا صاحب كتاب و به تبعِ آن ، شيعه را متّهم به اعتقاد به تحريف قرآن نموده اند». مؤلّف گرامى ، با آوردن مقدّمه ياد شده براى فصل دوم، در ادامه فصل با طرح سه اشكال از اشكالات وارده در اين زمينه ، به تبيين موضوع و آن گاه ارائه پاسخ هايى كه از طرف مؤلّفان و محقّقان شيعه بدانها داده شده، پرداخته است.
1. طرح اشكالات آقاى ابو زهره. محمّد ابو زهره ، از جمله كسانى است كه اشكالاتى بر الكافى و شيخ كلينى وارد كرده است. وى در كتاب الإمام الصادق عليه السلام ، ابتدا با عنوان «لا تبديل و لا نقص فى كتاب اللّه » ، نظر خود را در مورد قرآن و تحريف ناپذيرى آن ، بيان مى دارد و آن گاه ، به كسانى اشاره مى كند كه ادّعاى تحريف قرآن را براى فساد اسلام و مسلمانان ، مطرح كرده اند و براى مقصود خود، سندهايى اختراع كردند. وى همچنين مى نويسد :
ما اين روايات را در كتب برادران اثنا عشرى يافتيم كه آن را به امام صادق عليه السلام نسبت مى دادند، در حالى كه او تا روز قيامت ، منزّه است .
ابو زهره ، در ادامه ، شيخ كلينى را هدف قرار داده و مى نويسد:
امّا كسانى كه آن روايات را به امام صادق عليه السلام منسوب كردند ، در نقل روايت نزد شيعيان ، داراى مقام اند و شيعيان ، بر راست بودن آنچه روايت كرده اند ، اصرار دارند، در حالى كه به دروغ ، از امام صادق عليه السلام و پدران بزرگوار و اهل بيت پاكيزه اش روايت كرده اند كه در رأس آنان ، كلينى، اوّلْ راوىِ اخبار ائمّه نزد شيعيان است.
بعد ، ضمن سه قسمت ، به رواياتى استناد مى كند كه بر تحريف قرآن ، دلالت دارند و نويسنده پايان نامه نيز به آنها اشاره كرده است و ما به جهت اطاله كلام ، از ذكر آنها خوددارى مى كنيم.
نگارنده، آن گاه چنين جمع بندى كرده است : «با توجّه به آنچه آقاى ابو زهره در كتاب الإمام الصادق عليه السلام آورده اند، در واقع ، مدّعى شده اند كه كافى ، حاوى يك سرى اخبار دروغ است و كلينى نيز ـ كه ناقلِ آن است ـ ، معتقد به تحريف در قرآن است . لذا بايد در دين او شك كرد و اخبار كافى نيز از اعتبار ، ساقط است و نمى توان به آن ، اعتماد نمود».
آن گاه ، ذيل عنوان «پاسخ به اشكال مذكور» ، به برخى پاسخ هاى داده شده ، اشاره كرده است كه به اجمال و تيتروار، آنها را گزارش مى كنيم.
ـ در نظر شيعه، الكافى به دور از مغالطات و اسراف است . پس حَسَنات آن را منكر نمى شود و در مورد نقصى كه از آن خالى نيست ، خود را به جهالت نمى زند. ـ وجود برخى روايات دروغ، باعث طعن به صاحب كتاب و فسق او نمى شود . نيز همه روايات او را از اعتبار ، ساقط نمى كند. در اين زمينه ، فرقى بين كلينى و بخارى نيست ؛ زيرا هر دو، روايات نقص و تحريف را در كتابشان آورده اند. وى در ادامه ، به خوبى اشاره مى كند كه پاسخ هاى ياد شده ، از جهتى پاسخ به اشكال است؛ امّا جهت ديگر مطلب، كلماتى مانند : «فى علىّ» يا «آل محمّد فى حقّهم» است كه گفته اند در قرآن بوده و اكنون حذف شده است . نظر اكثر علماى شيعه ، اين است كه اينها ، جزء تفسير آيه محسوب مى شوند و داخل در متن قرآن نبوده اند كه با حذف آنها، نقصان و تحريف در قرآن ، ايجاد شود.
2. طرح اشكال آقاى احسان الهى ظهير. نام برده ، در كتاب الشيعة و القرآن ، اشكالاتى همچون ابوزهره به الكافى وارد كرده است . حرف اصلى ايشان ، اين است كه شيعه ، معتقد به تحريف در قرآن است. نويسنده محترم پايان نامه ، با طرح و تقرير خلاصه اى از سخنان ظهير، نمونه اى از رواياتى را كه وى از الكافى نقل كرده و بر آن اساس ، اِشكال خود را مستند كرده، آورده است كه به يكى از آنها اشاره مى كنيم :
در روايتى به نقل از على بن الحكم ، از هشام بن صالح ، از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود :
إنّ القرآن الّذى جاء به جبرئيل عليه السلام إلى محمّد عليه السلام سبعة عشر ألف آية . البته نويسنده محترم ، اشاره مى كند كه احسان الهى ظهير ، بعد از نقل اين روايات مى گويد: «اين كلام، اعتقادات شيعه را پايين مى آورد ، و گرنه ما معتقديم كه همه اين روايات ، خرافات و اباطيل است و مطلقا صحّت ندارد و امامان ، مبرّا هستند از آنچه كه آنها را متّهم كرده اند» .
و در انتهاى كلامش گفته است: «اين عقيده ، از مهم ترين تفاوت هاى بين مسلمينِ اهل سنّت و شيعه است».
نويسنده گرامى ، اشكال ظهير را چنين جمع بندى مى كند كه: «ايشان ، شيخ كلينى را دروغگو دانسته و پا را فراتر گذاشته و نه تنها كلينى ، بلكه تمام شيعيان در همه زمان ها را متّهم به اعتقاد تحريف در قرآن مى كند».
وى ، در پاسخ به اشكال ياد شده ، به جلد سوم كتاب القرآن الكريم و روايات المدرستَيْن علّامه عسكرى اشاره مى كنند كه همه جلد سوم اثر خود را به ردّ ادّعاى آقاى احسان الهى ظهير ، اختصاص داده و تكْ تكِ رواياتى را كه او در كتاب خود آورده و به علاوه ، رواياتى را كه محدّث نورى در فصل الخطاب آورده است ، مورد بررسى قرار داده و از قول ايشان مى آورده كه پس از بررسى از نظر سند و متن، مشخّص شد كه همه روايات ياد شده ، از يكى از اين دو امر ، خالى نيستند: يا در سند آن ، غُلات دروغگو و ضعفا و مجاهيل بوده اند ، و يا در متن روايت ، توضيح و تفسيرى براى آيه شريف وجود دارد، بر خلاف آنها كه مى گويند اين ، نصّ است و از قرآن ، حذف شده است و در بسيارى از روايات ياد شده نيز هر دو امر جمع بود. 3. طرح اشكال آقاى موسى جار اللّه . آقاى جار اللّه ، مؤلّف كتاب نقض الوشيعه فى الرّد على الشيعة نيز قائل است كه در الكافى ، اخبارى است كه حكايت از تحريف قرآن مى كند . همچنين ، شيعه معتقد به تحريف قرآن است. نويسنده گرامى ، با واسطه ردّيه اى كه بر كتاب ياد شده نوشته شده، نظريات ايشان را مختصرا نقل مى كند كه البته نكته جديدى نيز در آن اشكالات نيست. پاسخى نيز كه بر اشكالات آقاى جار اللّه آورده ، در چارچوب همان پاسخ هاى مطرح شده قبلى است.
سپس ، در پايان اين فصل ، به نكته قابل توجهى اشاره مى كند: «نقطه مشترك بين مخالفان ، استفاده از فصل الخطاب محدّث نورى و استناد به احاديث آن است».

صفحه از 380