عقل در «الكافى» - صفحه 490

2. علّامه مجلسى

پس از ذكر ديدگاه هاى صدر المتألّهين، نيكوست كه نگاهى هم به نظرات علّامه مجلسى، شارح ديگر الكافى داشته باشيم كه در كتاب مرآة العقول، ذكر كرده است .
علّامه مجلسى، بر اين عقيده است كه بيشتر روايات مربوط به عقل، ظاهر در معناى اوّل (نيروى ادراك خير و شر) و دوم (ملكه اى در نفس كه انسان را دعوت به خير و پرهيز از شر مى كند) است و ريشه اين دو معنا نيز يك مفهوم است و در ميان اين دو معنا، بيشتر روايات، در معناى دوم ظاهرتر است. به نظر وى، مراد از عقل در حديث دوم، مفهومى است كه معناى اوّل (نيروى ادراك خير و شر) و دوم (ملكه و حالتى در نفس كه او را به گزينش خيرات و دورى از شرور وا مى دارد) و معناى سوم (نيروى نظم دهنده به امور زندگى و معاش) را در بر مى گيرد. وى عقل را در آن بخش از حديث دوازدهم كه امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايد: «اى هشام! خدا بر مردم دو حجّت دارد: حجّت آشكار و حجّت پنهان. حجّت آشكار، رسولان و پيغمبران و امامان اند و حجّت پنهان، عقل مردم است» نيز به معناى اوّل گرفته است و در ذيل آن مى فرمايد:
شايد مراد از عقول در اين جا عقلى باشد كه مناط تكليف است و با آن، بين حق و باطل و نيكو و زشت ، تميز داده مى شود. علّامه در ذيل حديث نوزدهم نيز چنين مى نگارد:
مقصود حضرت از اين كه فرمود: «عقلش چگونه است؟»، يعنى نيروى تشخيص حق و باطل در او به طورى كه سبب انقياد برابر حق و اقرار به آن گردد، چگونه است؟ علّامه درباره حديث سوم نيز معتقد است:
ظاهراً مراد از عقل در اين حديث، معناى دوم (ملكه و حالت نفس كه او را به گزينش خيرات و دورى از شرور وا مى دارد) است. وى، گرچه احتمال بعضى ديگر از معانى را نيز رد نمى كند، درباره حديث ششم نيز همين عقيده را دارد. علّامه، هيچ يك از روايات « كتاب العقل و الجهل» را به طور مستقل، بر معناى چهارم ( مراتب استعداد نفس و قرب و بعد آن نسبت به تحصيل نظريات) حمل نكرده است. گرچه برخى از روايات را بنا بر بعضى احتمالات، به معناى چهارم حمل نموده است، در مورد معناى پنجم (نفس ناطقه مميّز انسان از حيوان) نيز همين نظر را دارد و به طور خاص، آن را بر هيچ روايتى حمل نكرده است و نيز معناى ششم (جوهر مجرّد قديمى كه هيچ تعلّقى به ماده ندارد) را. البته در برخى موارد ، احتمال طرح اين معانى را داده است.

صفحه از 522