عقل در «الكافى» - صفحه 494

ب . حجّيت عقل در نگاه روايات

اگر كسى به كتاب هاى حديث شيعه رجوع نمايد، به روشنى به اين نكته پى خواهد برد كه «در مكتب اهل بيت عليهم السلام عقل و استدلال عقلى، در معارف الهى جايگاه مهمّى دارند». آن بزرگواران، با در نظر گرفتن سطح آگاهى و قدرت ذهن و ورزيدگى فكر مخاطبان، در بياناتشان از روش هاى مختلف استدلال (برهان، جدل و خطابه) استفاده نموده اند و همين مسئله، سبب شده كه تفكّر شيعى در مسير تفكّر عقلى و فلسفى هدايت شود و فيلسوفان شيعه، با الهام گرفتن از معارف بلند احاديث ائمّه اهل بيت عليهم السلام فلسفه الهى را بارورتر و بالنده تر سازند. چنان كه كلينى از امام صادق عليه السلام گزارش كرده كه فرمود:
آغاز و نخست هر چيز آبادانى ـ كه هر سودى به آن مربوط است ـ ، عقل است كه آن را خدا زينت و نورى براى خلقش قرار داده است. با عقل، بندگان، خالقِ خود را مى شناسند و مى دانند كه آنها مخلوق اند و او مدبّر و ايشان تحت تدبير اويند. اين كه خالقشان پايدار و آنها فانى هستند و به وسيله عقول خويش از ديدن آسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز استدلال كردند كه او و اينها خالق و سرپرستى دارند... با عقل، تشخيص زشت و زيبا مى دهند، در نادانى، تاريكى و در علم ، نور است. اين است آنچه عقل به آنها رهنما گشته. عرض شد: آيا بندگان مى توانند به عقل اكتفا كنند (و در پى تحصيل علم و ادب برنيايند)؟ فرمود: عاقل به رهبرى همان عقلى كه خداوند، نگهدار او و زينت و سبب هدايتش قرارداده، مى داند كه خدا حق است و پروردگار اوست و مى داند خالقش را پسند و ناپسندى است و اطاعت و معصيتى. و عقلش را به تنهايى راهنماى به اينها نمى بيند و مى فهمد كه رسيدن به اين مطالب، جز با طلب علم ممكن نيست و اگر با علمش به اينها نرسد، عقلش او را سودى نمى دهد. پس واجب است بر عاقل ، طلب علم و ادب نمايد كه بى آن، استوار نمى مانَد. نكات قابل استنتاج از اين روايت، عبارت اند از:
1 . انسان ها به كمك نعمت عقل و انديشه در آيات الهى، مى توانند وجود خداوند را اثبات نمايند و به صفات ذاتى او پى ببرند.
2 . علمى كه از تعقّل و تفكّر در هستى، براى انسان به دست مى آيد، نور است و مى تواند مسير زندگى را روشن سازد و او را به سوى كمالْ راهنمايى كند.
3 . علمى كه انسان را به پروردگار نزديك نمى كند و انسان را در انجام دادن طاعات و ترك معاصى، راهنما نيست، بى فايده و بيهوده است و در واقع، عقلِ آن انسانى كه چنين علمى را كسب كرده، برايش سودى نداشته است.
سيد جواد مصطفوى در شرح حديث 34 الكافى، كه امام صادق عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى كند: «عمق حكمت، با عقل و عمق عقل، با حكمت بيرون مى آيد» مى نويسد:
مراد به حكمت، حقايق علوم الهى و معارف دينى است كه تنها وسيله رسيدن به آن، عقل است و چون با درجه اى از عقل به درجه اى از حكمت مى رسد، عكس العملش، اين است كه عقلش پرتو بيشترى مى گيرد و به واسطه ترقّى حكمت، عقل هم ترقّى مى كند و كمال مى يابد. حجّت، به معناى دليل و برهان روشن است، به گونه اى كه جايى براى عذر و بهانه باقى نمى گذارد و احاديثى كه تاكنون در اين بخش ذكر شده، بر اهمّيت و اعتبار عقل نزد اهل بيت عليهم السلام دلالت مى كنند و اين كه آنچه به واسطه عقل، درك و فهم مى شود، تا چه حد، قابل توجّه و اطمينان بخش است.
نكته مهم اين است كه عقل كه طبق كلام معصوم، حجّت باطنى است، اساس حجّيت حجّت ظاهرى نيز هست و عقل است كه انسان را به خدا و دين و شريعت مى رسانَد؛ زيرا اساس هر دين الهى، اثبات خدا و نبوّت است و اين هر دو، با عقل به اثبات مى رسند. از سوى ديگر، پس از آن كه حجّيت دينْ روشن شد، عقل، وجوب پيروى از خدا و رسولش را نشان مى دهد و از همين جاست كه يكى از شرايط تكليف، عقل است. در الكافى، احاديث ديگرى هم بر حجّيت عقل تأكيد دارند، چنان كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
حجّة اللّه على العباد النبى، و الحجّة فيما بين العباد و بين اللّه العقل. به عقيده ملّاصدرا، پيامبر كه از جانب پروردگار، به عنوان حجّت ظاهرى براى بندگان فرستاده مى شود، در مثل، مانند كسى است كه انسان كورى را هنگام راه رفتن براى برداشتن هر قدم، كمك و راهنمايى مى كند. پيامبر نيز براى كسانى حجّت است كه عقولشان به حد كافى از رشد نرسيده، يعنى غير اهل بينش يا اهل حجاب كه براى ايمان آوردن به حقيقت، نيازمند به رؤيت معجزه آشكار هستند ؛ ولى بعد از اين كه انبيا فرستاده شدند و كتاب و شريعت براى مردم فرو فرستاده شد، فقط حجّت باطنى ـ كه عقل است ـ ، باقى مى ماند و آنان كه اهل بينش عقلى اند، پس از بهره مندى از حجّت خارجى، به واسطه نور عقل و بصيرتْ هدايت مى يابند و راه الهى را مى پيمايند. اين حكيم متألّه، معتقد است كه در معجزات حسّى، شُبهه وارد مى شود، ولى در يقينيات عقلى، شبهه اى نيست، لذا مى فرمايد:
حصول ايمان به خدا و روز رستاخيز، از راه معجزه حسّى، دينِ فرومايگان و مشرب مردمان عوام است و اهل بينشْ به آن راضى نمى شوند... . و اعتراف به ظاهر، غير از گشادگى سينه به نور يقين در قلب است.

صفحه از 522