عقل در «الكافى» - صفحه 501

عقل اكتسابى

اين همان چيزى است كه در روايات، به عنوان «عقل مسموع» از آن ياد مى شود. يعنى عقلى كه حاصل آموختن و شنيدن است و انسان ، آن را كسب مى كند. چون عقول افراد بشر، در اصل جوهر، از جهت قوّه و ضعفْ متفاوت است، پس عقل هايى كه فرا مى گيرند نيز از جهت كمال و نقص، بر يكديگر برترى دارند. به نظر مى رسد در رواياتى كه از عقل، به عنوان راهنماى انسان، دوستِ انسان و منشأ فهم و هوش و حافظه دانش، تعبير شده، منظور، همين عقل اكتسابى است. البته در صورتى كه صحيح و منطقى پرورش يابد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
انسان، بر پايه خرد، استوار است و هوش و فهم و حافظه و دانش، از خرد سرچشمه مى گيرند. انسان، با خرد به كمال مى رسد و خرد، راهنما و روشنگر و كليد گشايشگر كار اوست. از سوى ديگر، مى توان منظور از عقل در كتب اخلاقى را نيز عقل اكتسابى دانست؛ چون عقل نيز با افزايش عمر انسان، افزون تر و بيشتر مى شود، البته با توجّه به قوّت و ضعف عقل فطرى اش. راغب اصفهانى، در اين خصوص معتقد است در هر جا كه خداوند، كفّار را به دليل نداشتن عقل، مورد مذمّت قرار داده، منظور از آن، فقط اشاره به عقل مسموع (اكتسابى) است. مانند «كسانى كه كفر مى ورزند...» تا آن جا كه مى گويد: «صُمّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» . اين آيه و آياتى از اين قبيل، همه به «عقل مسموع» اشاره دارند. امام كاظم عليه السلام در بخشى از فرمايش خود به هشام بن حكم مى فرمايد:
«اى هشام! سپس [خداوند] آنانى را كه تعقّل نمى كنند، نكوهش مى كند و مى فرمايد: «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَآ أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَآ أَوَ لَوْ كَانَ ءَابَآؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئا وَ لَا يَهْتَدُونَ» . ملّاصدرا در صدر شرح اين بخش از حديث مى نويسد:
مخاطب اين سخن، نكوهش آن كس است كه تعقّل نمى كند؛ يعنى از عقل اكتسابى ـ كه عبارت از ملكه ادراك معقولات است ـ ، بهره نمى برد، نه عقل مطبوع (فطرى)؛ زيرا چه بسا كه [عقل فطرى ، ] آنان را باشد؛ ولى از به كار گرفتن آن، روى گردان اند و در نتيجه، مانند چهارپايان مى شوند. نكته ظريف ديگر، اين است كه با توجّه به تعريفى كه براى عقل اكتسابى يا مسموع بيان شد، مى توان ثمره عقل اكتسابى را «علم حصولى» دانست و حتّى گفت كه مصداق علم حصولى و عقل اكتسابى، يكى است؛ چون علم حصولى نيز علمى است كه از طريق آموزش و فراگيرى به دست مى آيد.
در تأييد مطلب پيش گفته، به سخن ملّاصدرا اشاره مى كنيم كه در شرح سخن امام كاظم عليه السلام كه فرمودند: «يا هشام! إنّ العقل مع العلم» مى نويسد:
عقل، با تمامى معانى مختلف خود، مطلقاً ملازم و همراه علم است و در بعضى عبارات، عين و خودِ علم است. عقل بسيط قرآنى ـ كه برترين اقسام آن است ـ ، عبارت است از: وجود تمامى معلومات و يا بخش بزرگ تر آن در ذات واحد به گونه اجمال و ... . حديث ديگرى كه به صراحت، درجاتى را براى عقل غريزى بيان مى دارد، از اسحاق بن عمّار روايت شده كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه نزد شخصى مى روم و بعضى از سخنم را مى گويم. او تمام مقصود مرا مى فهمد ، و نزد فرد ديگرى مى روم و تمام سخنم را به او مى گويم، او طبق گفته من جواب مى دهد، و نزد شخص ديگرى مى روم و سخنم را مى گويم، مى گويد: دوباره بگو! امام عليه السلام فرمود: «اى اسحاق! مى دانى چرا چنين است؟». گفتم: نه. فرمود:
آن كه بعض سخنت را به او مى گويى و او تمام سخنت را مى فهمد، كسى است كه نطفه اش با عقل سرشته شده؛ آن كس كه پس از تمام شدن سخنت جوابت مى دهد بر طبق سخنت، كسى است كه عقلش در شكم مادرش با او آميخته؛ و آن كه چون با اوسخن مى گويى، مى گويد : دوباره بگو، كسى است كه پس از بزرگ شدن، عقلش با او آميخته شده و مى گويد: دوباره بگو. ملّاصدرا در شرح اين حديث مى نويسد:
امام عليه السلام به اصل تفاوت نفوس در فهمْ اشاره كرده كه آن به واسطه تفاوتشان در جوهر، از جهت شرف و پستى و تابناكى و تاريكى است، و تفاوتشان در جوهر، به واسطه تفاوتشان در نطفه ها و مواد است. از اين روى، بعضى از نفوس هستند كه ماده بدنشان از همان هنگام كه نطفه هستند، با اثر نور عقلْ سرشته و آميخته مى شود. اين نفس، در مرتبه بالاى از قبول و پذيرش قرار دارد. بعضى ديگر، ماده اش به اثر عقلش هنگامى كه در شكم مادرش است، آميخته مى شود. اين نفس، در مرتبه وسط قرار دارد. و بعض ديگر، اثر عقلْ هنگام تولّد بدنش با او آميخته مى شود. لذا نفسش در درجه پايين قرار دارد.
پس دسته اوّل از افراد بشر، كسانى اند كه اگر كسى بعضى از سخنش را گويد، تمام را مى فهمند، و دسته دوم، كسانى اند كه اگر كسى سخنى گويد و تمام را بيان دارد، معنا را فهميده و طبق گفته ات جواب مى دهند و يا عين سخنت را بازگو مى كنند، و دسته سوم، كسانى اند كه اگر تمام سخن را هم بشنوند، نه سخن و نه معناى آن را نمى فهمند و مى گويند: سخنت را دوباره بگو تا درباره معنايش فكر كنيم. پس دسته اوّل، كسانى اند كه به سوى نعمت ها و خيرات شتاب دارند و دوم، كسانى اند كه معتدل اند و دسته سوم، به واسطه تاريكى جوهرشانْ ستمگر به خويش اند. و خداوند، داناى به كار نيك است.

صفحه از 522