عقل در «الكافى» - صفحه 507

1 . عدالت

نگه داشتن حدّ اعتدال و ميانه روى در امور و اعمال و افكار را عدالت مى گويند. به نظر ملّاصدرا، عدالت، به منزله رئيس و اصل است براى لشكرهاى عملى ديگر (يعنى براى ساير صفات و نشانه هاى عقل عملى)، و اين مطلب را اين گونه توضيح مى دهد:
همچنان كه زيبايى چهره ظاهر را، اصول و اركانى چون چشم و بينى و دهان و گونه تشكيل مى دهند و صورت به زيبايى توصيف نمى شود تا آن كه همه اينها زيبا باشند، همين طور، صورت باطنى يا صورت قلب (همان نفس انسانى)، داراى اصول و اركانى است كه تمام آنها منحصر مى شوند در قوّه شهوت و غضب و ادراك (عقل نظرى و قوّه اى كه همه اين قوا را فرا مى گيرد و به آن عقل عملى مى گويند و رئيس ساير قواى ادراكى و عملى است) و زمانى كه اين قوا ( علم، شهوت ، غضب و عدالت) اعتدال و نظم و ترتيب يافتند، اخلاق نيكو، به دست مى آيد.
امّا اعتدال قوّه علم و تفكّر، عبارت است از اين كه به گونه اى گردد كه فرق بين راست و دروغ را در سخنان و بين سودمند و زيان رساننده و بين زيبا و زشت در افعال، ادراك كند. و چون اين قوّه ، صالح و نيكو شد، صفت حكمت ـ كه پيشوا و مبدأ تمام فضائل اخلاقى است ـ ، از آن به دست مى آيد و مراد از اين حكمت، حكمت نظرى نيست. آنچه خداوند به آن ، اين گونه اشاره فرموده كه : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا ؛ هر كه حكمت يافت، خوبى فراوان يافت» ؛ چون اين حكمت نظرى، هر چه بيشتر و افزون تر باشد، نيكوتر و بهتر است.
امّا اعتدال قوّه غضب، در اين است كه غضب كردن يا خوددارى از آن، به دستور شرع و اشاره حكمت باشد؛ يعنى در مواردى كه شرع اجازه داده و جايز دانسته غضب كند. امّا اعتدال قوّه شهوت نيز در اين است كه فعل آن، به اشاره عقل و شرع باشد. و امّا قوّه عدل ، كار او ضبط و نگهدارى قواى سه گانه و آوردنشان تحت اشاره دين و عقل است. پس براى هر يك از اين قوا، يك حالت ميانه و دو حالت افراط و تفريط است و ميانه بودن بين دو طرف، به منزله خالى بودن از هر دو است ... و امّا از اعتدال قوّه ادراك، حسن عدل (عدالت نيكو) و تدبير (اداره امور) و نيك انديشى و نيك نظرى و دانايى و پى بردن به دقايق اعمال و پنهانى هاى آفات و مضرّات نفس حاصل مى آيد. و ليكن، از افراط اين قوّه، جُربزه و مكر و فريب و حيله و گمراهى و شيطنت ـ كه رئيس تمامى شرور و بدى هاست ـ پديد مى آيد و از تفريط در آن، كودنى و حماقت و نادانى و سرگشتى و فريفتگى، به دست مى آيد.
امّا از اعتدال قوّه غضب، تعبير به «شجاعت» مى شود و اگر به سمت افراط برود، «تهوّر» (بى پروايى) ناميده مى شود كه از آن، لاف زدن و گردن كشى و ياغيگرى و نخوت و خودبينى و... ايجاد مى شود و اگر به تفريط تمايل يابد، «جُبن» ناميده مى شود و از آن، ترس و خوارى و رسوايى و بى غيرتى و ضعف ناموس پرستى نسبت به فرزند و خانواده و خودكم بينى، پديد مى آيد. از شجاعت (حالت اعتدال)، بخشش و خوش قلبى و شكيبايى و پايدارى و فرو بردن خشم و در گذشتن از گناه مردمان و سنگينى و شكوه و متانت حاصل مى شود.
امّا از اعتدال قوّه شهوت ـ كه عفّت (پارسايى) ناميده مى شود ـ ، بخشش و جوان مردى و حيا و صبر و مدارا و قناعت و زهد و خشنودى به قضا و توكّل پديد مى آيد و افراط آن، شره (آزمندى) است كه منجر به آز و حرص و بى شرمى و دوستىِ دنيا و ظاهرسازى و بيمناكى مى شود و از تفريط در آن، به خمودى (خاموشى و فرو نشستن) تعبير مى شود كه از آن، نرمى و بى حوصلگى و ناتوانى و حسادت و نااميدى و بى غيرتى و خوارى در مقابل توانگران و تحقير نيازمندان و... منشعب مى شود .... و چون اين اوساط سه گانه عالى (عفّت، شجاعت و عدالت) را ـ كه بهترين امور اين عالم اند ـ ، دانستى، بدان كه: عدلى كه به نام خوى نيك (خوش اخلاقى) ناميده مى شود، از اجتماع اينها حاصل مى شود و به وسيله آن، قلب، از هر بيمارى و آفتى رهايى مى يابد و اين، نهايت مطلوب و كمال عقلى نيست؛ بلكه وسيله رسيدن به سعادت آخرت و راهى از سوى دنيا به سمت بهشت، است. پس ظاهراً ملّاصدرا به اين دليل از عدالت، به عقل عملى و خوش اخلاقى تعبير مى كند كه ميانه روى در قواى نفسانى انسان، سبب نيك خويى مى شود و از سوى ديگر، عقل عملى نيز عقلى است كه افعال را در بر مى گيرد.
علّامه طباطبايى نيز پس از ذكر اعتدال هر يك از قواى سه گانه (غصبيه، شهويه و فكريه) مى نويسد:
در صورتى كه قوّه عفّت، شجاعت و حكمت، هر سه، در كسى جمع شود، ملكه چهارمى در او پيدا مى شود كه خاصيت و مزاجى دارد غير از خاصيت آن سه قوّه و آن عبارت است از: «عدالت». عدالت آن است كه حقّ هر قوّه اى را به او بدهى و هر قوّه اى را در جاى خودش مصرف كنى كه دو طرف افراط و تفريطِ عدالت، ظلم و انظلام (ستمگرى و ستم كشى) مى شود. پس اصول اخلاقى فاضله ، عبارت مى گردد از عفّت ، شجاعت، حكمت و عدالت. از سوى ديگر، در باب اهمّيت عدالت، همين بس كه خداوند مى فرمايد:
«اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» ؛ عدالت پيشه كنيد كه عدالت، به تقوا نزديك تر است.
پس عدالت را بايد وسيله اى براى حصول تقوا شمرد. از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود:
از خدا پروا كنيد و عدالت بورزيد كه شما از مردمى كه عدالت نمى ورزند، عيب مى گيريد. امّا مراد از عدالت در اين گونه آيات و روايات، رعايت انصاف و حق و حقوق افراد و زياده روى نكردن و كوتاهى نكردن در همه امور و اعمال است كه حاصل نمى شود مگر به واسطه تعقّل و درك صحيح و منطقى داشتن از مسائل و حقايق.

صفحه از 522