مفهوم عقل دركتاب العقل والجهل اُصول الكافى بانگاهى برشرح ملاصدرا - صفحه 563

بخش دوم : معناى عقل در روايات «كتاب العقل و الجهل» ، از نظر ملّا صدرا

ملّا صدرا ، معانى پنجگانه مورد نظر خود را بر بيشتر روايات سى و چهارگانه كتاب العقل و الجهل ، قابل انطباق دانسته و تنها هفت روايت را با اين معانى انطباق نداده است . وى ، عقل در حديث «صديق كُلّ امرءٍ عقله» را عقل اخلاقى دانسته و حصول معناى دوستى را تنها با عقل ، ممكن شمرده است . ايشان ، همچنين عقل در روايت «العقل ما عُبِد بِه الرحمن» را عقل اخلاقى معنا كرده است .
ملّا صدرا ، ميزان بودن عقل را ـ كه در روايات ، بدان اشاره شده است ـ ، به معناى وسيله سنجش درستى سخن ، و معيار معرفت و شناخت دانسته است و دليل بودن عقل براى مؤمن را نيز به همين معنا مى داند و مى گويد : عقلى كه با انوار الهى تأييد شده باشد ، يعنى با علم ، حفظ ، ذكر ، متانت و فهم همراه باشد ، راه نماى صاحب خويش است . او اين موارد را از فعّاليّت هاى عقل نظرى برشمرده است .
در تفسير روايت سى و يكم از روايات كتاب العقل و الجهل كه عُجب و خودپسندى ، نشانه ضعف عقل معرّفى شده ، ملّا صدرا ، ضعفِ عقل را به ضعف خودشناسى تفسير مى كند و خودشناسى و بصيرت را از ثمرات عقل نظرى بر مى شمارد .
از نظر اين شارح اُصول الكافى ، عقل ـ كه در روايت چهاردهم به عنوان وسيله اى براى استخراج و كشف حكمت ، از آن ياد شده ـ ، همان عقل نظرى است ؛ زيرا كشف اسرار و حكمت هاى الهى ، در پرتو فعّاليت هاى عقل نظرى صورت مى پذيرد و نفس انسان ، با درك اين معارف ، كامل مى شود و از قوّه به فعليّت مى رسد .
ملّا صدرا ، در شرح دو روايت هفتم و هشتم ، مراد از عقل را شناخت و معرفت دانسته و تصريح كرده كه معرفت و شناخت ، جوهره و اساس اعمال و عبادات هستند . از اين رو ، وى كم ارزش بودن اعمال عابد بنى اسرائيل را ـ كه داستانش در روايت هشتم آمده ـ به علّت كم معرفتى و نبودِ شناخت مى داند .
وى ، همچنين ، سلب ايمان و عقيده راسخ در مسئله ولايت از برخى دوستداران ائمه عليهم السلام را ـ كه در روايت پنجم بدان اشاره شده است ـ ، به علّت كمىِ معرفت و شناخت مى داند و نبودِ استوارى در امر ولايت را نشانه كمبود معرفت به دليل قصور قوّه ادراك آنان از فهم حقايق ، دانسته است . در تفسير روايت پانزدهم نيز ، عقل از نظر ملّا صدرا ، معرفت دانسته شده و دليل اين را كه پيامبر خدا ، هيچ گاه به حقيقت عقل خويش با مردم سخن نگفته است ، در اين دانسته كه ايشان ، داراى معارف و معقولات متعالى بوده اند و مردم ، از درك معانى اين اسرار ، محروم اند .
ملّا صدرا ، در تفسير سه روايت ، عقل را به مجموعِ دو نيروى نظرى و عملى تفسير كرده است و در شرح عبارت «من كان عاقلاً كان له دين» ـ كه در روايت ششم آمده ـ ، مى گويد : عاقل ، كسى است كه در امور خويش ، تفكّر مى كند و به نتايج افكار خويش ، پايبند است .
بنا بر اين ، ايشان ، دو عنصر نظر و عمل را در تعريف عقل ، دخيل مى داند . وى همچنين در تفسير حديث «أكمل الناس عقلاً أحسنهم خُلقا» ، دو عنصر نظر و عمل را در كمال عقل ، دخيل دانسته و عقل را همچون اخلاق ، به دو نوعِ «مطبوع» و «مكتسب» تقسيم مى كند و معتقد است كه تكامل عقل در بُعد فطرى ، موجب تكامل اخلاق در بُعد فطرى مى گردد و در مقابل ، عقل مكتسب ، موجب تكامل اخلاق مى گردد . وى در مجموع ، رشد عقل را موجب رشد اخلاق بر مى شمارد .
ملّا صدرا ، در تفسير روايت سى ام ـ كه از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده و برترين توصيفات در مورد عقل در آن ديده مى شود ـ ، انسان را داراى دو نيروى نظرى و عملى دانسته و حيات عقلانى او را در پرتو اين دو نيرو مى داند و كسانى را كه در اين دنيا از نعمت عقل ، محروم باشند ، در زمره مُردگان در نشئه آخرت ، بر شمرده و دليل آن را چنين بيان كرده است :
لأنّ أصل العقل بمنزلة الحياة فى النّشأة الباقية ونسبته إلى سائر الخصال كنسبة القلب إلى سائر أعضاء البدن. در مجموع ، تا كنون انطباق چهار معنا از معانى پنجگانه عقل مورد نظر ملّا صدرا با روايات كتاب العقل و الجهل ، مورد بررسى قرار گرفته است ؛ امّا رواياتى كه از نظر ايشان با عقل اوّل (يعنى همان موجود مجرّد عينى) قابل انطباق است ، عبارت اند از : روايات اوّل ، چهاردهم ، بيست و ششم و سى و دوم كه داستان خلقت عقل و گفتگوى ميان عقل و خداوند ، در آنها بيان شده است .
ملّا صدرا ، در تفسير اين روايات ، به نكاتى چون : مادّه اوّليه عقل ، امر و نهى عقل از جانب خداوند ، مراحل رشد عقل ، رابطه عقل و جهل و... پرداخته است . وى در شرح روايت اوّل مى گويد :
إنّ هذا العقل أوّل المخلوقات و أقرب المجعولات إلى الحق ؛ اين عقل ، اوّلين مخلوق و نزديك ترين مجعول به حقّ است .
و در تفسير روايت چهاردهم مى گويد : اين عقلى كه در روايت ، در مقابل جهل آمده ، تنها يك صورت علميه عرضيه مطابق با واقع نيست ؛ بلكه عقل و جهل در اين روايت ، از جمله موجودات عينى اند كه يكى ، وجود عقل صِرف است و ديگرى ، وجود نفسانى و وهمى صِرف .
در يك جمع بندى كلّى از مجموع ديدگاه هاى ملّا صدرا درباره معناى عقل در روايت كتاب العقل و الجهل ، مى توان گفت : وى ، عقلى را كه در روايات ، از آنها به عنوان هديه الهى تعبير شده ، عقل فطرى دانسته است و رواياتى را كه عقل در آنها ملاك ثواب و عِقاب معرّفى شده ، به عقل نظرى تفسير كرده است و در چند مورد نيز عقل در روايات را قوّه استدلال عقلى و منطقى دانسته است . به طور كلّى ، وى روايت هشام و رواياتى را كه در توصيف احوال و افعال عاقلان است ، مرحله رشديافته عقل نظرى تفسير كرده و در چند روايت نيز عقل را عقل عملى و اخلاقى توصيف نموده است . همچنين ، در مواردى عقل را مجموعِ عقل عملى و نظرى مى داند و در چهار حديث نيز عقل را به معناى موجود مجرّد و عقل اوّل ـ كه اوّلين مخلوق ، واسطه فيض و علّت خلق موجودات ديگر است ـ ، توصيف نموده است . ملّا صدرا ، در همه اين موارد ، عقل را همراه استكمال و رشد عملى و اخلاقى نفس مى داند .
از نظر ملّا صدرا ، هدف و غايت عقل نظرى ، ايمان به خدا و روز قيامت است و هدف عقل عملى ، عمل به آرا و علومى است كه استنباط شده ، هستند و مجموع اين دو هدف ، موجب نزديكى انسان به خداوند و تجرّد از غير خدا خواهد گرديد .
از اين رو ، عقلى كه در روايات مطرح شده ، جدا و خالى از عقل عملى نيستن و عاقل ، كسى است كه علاوه بر برخوردارى از جوهر عقلانى (يعنى عقل فطرى) ، براى تكامل و رشد آن در ابعاد نظرى و عملى بكوشد و همراه با جودت رأى و زيركى ، به مقتضاى فهم در عمل نيز بكوشد .

صفحه از 576