مفهوم عقل دركتاب العقل والجهل اُصول الكافى بانگاهى برشرح ملاصدرا - صفحه 569

خلاصه مطالب پايان نامه و جمع بندى آن

عقل ، در لغت ، به معناى «حبس» ، «منع» و «جمع» است و علّت اطلاق آن بر عقل انسانى ، آن است كه عقل ، موجب حفاظت انسان از افتادن در مهالك و مانع از انجام گرفتن معاصى توسّط اوست . واژه هاى مترادف عقل ، عبارت اند از : لُبّ ، فهم ، قلب ، نُهيه ، حِجر ، حِجى ، حِلم ، كياست ، كه همگى به نوعى به عقل انسانى و نيروى درك وى اشاره دارند . الفاظ متضادّ عقل نيز عبارت اند از : جهل ، سفاهت و جنون كه به نبودِ نيروى تفكّر و درك در آدمى اشاره دارند .
در ميان دانشمندان علوم مختلف ، عقل ، بيش از 26 اصطلاح دارد . از جمله در علم كلام كه به مشهورات ، عقل گويند و در علم اخلاق هم مَلَكات و فضايل انسانى ، عقل شمرده مى شوند . در فلسفه نيز سخن از چند نوع عقل به ميان مى آيد ، مانند : عقل نظرى ، عقل عملى و عقلِ اوّل يا عقل مجرّد .
در مورد اصطلاح قرآنى عقل ، مى توان معناى علمِ نافع هدايتگر را در نظر گرفت ؛ امّا بحث عقل در روايات ، از جمله مباحث مناقشه برانگيز نزد عالمان اسلامى بوده است ؛ زيرا بسيارى از عالمان اهل سنّت ، اصولاً روايات مربوط به عقل و بويژه رواياتى كه در آنها لفظ عقل به كار رفته است ، جعلى و ساختگى دانسته اند كه اين ديدگاه باطل آنان ، ناشى از تعصّب كوركورانه و تأكيد بيش از حد بر نقل و نقل گرايى است .
بر خلاف عالمان اهل سنّت ، دانشمندان شيعى ، عموما نسبت به روايات مربوط به عقل ، ديدگاه مثبتى دارند ؛ امّا بر سرِ مواردى با يكديگر اختلاف دارند ، از جمله اين كه احاديث مربوط به اوّلين مخلوق بودن عقل ، نزد برخى ، مورد قبول واقع نشده و يا به گونه اى توجيه شده است .
همچنين ، درباره ماهيت عقل مورد بحث در روايات ، اختلافاتى در ميان آنها وجود دارد . از اين رو ، براى تبيين معناى عقل در روايات ، ابتدا دو گونه عقل مطرح در روايات را مورد بررسى قرار داده ايم : يكى ، «عقل روحانى» كه به عنوان برترين و اوّلين مخلوق ، در روايت «جنود عقل و جهل» ، بدان اشاره شده است و برخى شارحان اصول الكافى ، آن را موجود مجرّدى دانسته اند كه واسطه آفرينش ديگر موجودات است و مدبّر امور آنهاست . گونه ديگر ، «عقل انسانى» است كه در روايات ، دو بُعد عملى و نظرى آن ، مورد نظر بوده است . در بُعد نظرى ، امورى چون : تفكّر ، تعلّم و تذكّر ، براى رسيدن به معرفت به آن ، نسبت داده شده و نتيجه كار آن ، شناخت خدا ، شناخت خوب و بد ، شناخت حجّت خدا ، و شناخت راه و روش زندگى است .
در بُعد عملى نيز عقل با ايجاد شناخت نسبت به امور اخلاقى اى همچون : تواضع ، زُهد ، بى رغبتى به دنيا ، بخشش ، صداقت ، حيا و... و امور عبادى ، در انسان ، شوق و رغبت به عمل ايجاد مى كند . در بُعد اخلاقى ، عقل ، از راه هايى همچون : تفكّر و استدلال نسبت به دنيا و آخرت ، موجب حصول معرفت و در نتيجه ، حصول صفات و مَلَكات نفسانى براى انسان خواهد شد و هر چه معرفتِ صاحب عقل ، بيشتر گردد ، اخلاق او نيز بهتر مى گردد . در امور عبادى نيز عقل با ارائه شناخت ، موجب ايجاد انگيزه براى عبادت خداوند مى گردد كه هر اندازه معرفت بيشتر شود ، انگيزه ، بيشتر و نيّت ، قوى تر مى گردد و ارزش و ثواب بيشترى به دست مى آيد . از اين رو ، عقل در روايات ، به عنوان ملاك و معيار ارزش اعمال ، و كسب ثواب و عِقاب ، مطرح گرديده است .
با توجّه به توضيحات ياد شده ، عقل مورد نظر در روايات را مى توان چنين تعريف كرد : موهبتى الهى در وجود انسان كه با ارائه شناخت و معرفت ، زمينه تخلّق او به اخلاق الهى و اطاعت از پروردگار را فراهم مى آورد و يا به تعبيرى ، عقل ، وسيله بندگى خداوند و راه رسيدن به بهشت است .
امّا رابطه عقل روحانى و عقل انسانى با يكديگر چيست؟ از روايات ، به دست مى آيد كه عقل ، يك حقيقت بيش نيست ؛ زيرا در همه جا ، واژه عقل ، با يك سياق به كار رفته است كه نمونه بارز آن را در روايت «جنود عقل و جهل» ، مى توان ديد كه هر دو عقل ، در آن ، به يك صورت به كار رفته است ، در صورتى كه اگر تباينى بين اين دو عقل وجود داشت ، روايت ، دچار تناقض گويى مى شد .
از اين رو ، ملّا صدرا ، بعد از تعاريفى كه براى عقل ارائه داده ، همه معانى را به يك حقيقت ، ارجاع داده و بين عقل روحانى و عقل انسانى ، نوعى وحدت و اينْ همانى برقرار كرده است ؛ چرا كه ايشان ، عقل انسانى را همان عقل روحانى مى داند كه سير نزولى را طى كرده و در مراحلى به جسم خاكى رسيده است و اين عقل ممزوج با عالم مادّه ، با ابزارى كه به صورت بالقوّه در وى قرار داده شده ، مى تواند خود را به جايگاه اوّليه اش (يعنى عقل اوّل) برساند .

صفحه از 576