را ـ كه اينك با آن ، گذشته را بازسازى مى كنيم ـ ، گسترش دادند . برآمدن باستان شناسى ، محصول توسعه چند قرن اخير بوده است . پيش تر ، اين مسئله پديد نيامده بود و هنگامى كه در قرن هاى شانزدهم تا هجدهم پديدار شد ، در دو نقطه جهان ـ كه كاملاً از هم مجزا بودند ـ ، شكل گرفت : اروپا و آسياى شرقى .
هيچ جنبش فرهنگى بزرگى از اين دست ، در تمدّن هايى كه ميان اين دو نقطه قرار دارند ، پديد نيامد : تمدّن هاى جوامع مسيحيت ارتودكس اروپاى شرقى ، تمدّن هندوهاى هند ، و تمدّن جهان اسلام . همان گونه كه تريگِر در تاريخ انديشه باستان شناختى خود مى نويسد : «باستان شناسى در خاورميانه ، حتّى جايى كه ملّت هاى اسلامى در دل آثار باستانى تأثيرگذار مى زيستند ، نتوانست رشد كند» . ۱ اين تعميم ، درست است ؛ امّا مقاله حاضر ، نشان مى دهد كه هنوز مى توانيم اين جا و آن جا نقضى بر آن وارد كنيم .
فهرست
1.تاريخ انديشه باستان شناختى ، بى . تريگر ، ويرايش دوم ، ص ۷۷ . اين مفهوم ضمنى ، محتمل است كه چه بسا عالمان مسلمان پيشامدرن ، تعلّق خاطر باستان شناسانه اصيل را نسبت به آثار كهن خاورميانه ، گسترش داده باشند .