ماقيل فى الأئمة من الشعر ، پيدا شود ، خيلى با اهميت است . شايد در يكى از كتاب خانه هاى دنيا باشد!
نكته اى درباره اعتبار «الكافى» و كلينى فرموديد. مى خواستم بپرسم كه آيا شما اين را در واقع تأييد مى فرماييد، در حالى كه بعضى از روايات، ظاهرش با برخى از معتقدات شيعه ناسازگار است ؟
آن، مطلب ديگرى است و جدا از سند متن و مضمون است . بعضى از تعارضات، با موازينى كه خود ائمّه عليهم السلام فرمودند، حل مى شود، مثل عرضه بر قرآن و تقيّه . در احكام، سند و متن بررسى مى شود ؛ ولى تاريخ را همه قبول مى كنيم و با اين كه سند ندارد، نقل مى كنيم ؛ امّا عقايد و الهيات، مطالبى هستند كه بايد عقل در آن دخالت كند .
ظاهراً آية اللّه بروجردى رحمه الله هم بر اين تأكيد مى كردند كه منقول ها از كتاب هاست، نه از اشخاص؟
اين مطلب را به اين صورت از ايشان نديدم ؛ ولى خودم در اين خصوص، مطالعاتى را انجام داده ام . كتاب مستطرفات السرائر ابن ادريس هم اين طور است ، گرچه آقاى خويى اشكال وارد كرده ، ولى من آن را مفصّل جواب داده ام .
اين كتاب ها در دستشان بوده است . خود ابن ادريس مى گويد كه من از كتاب آنها نقل مى كنم . من گمان نمى كنم اين نظر، مقبول عنه باشد .
يكى از بحث هاى موجود در كتاب «الكافى»، موضوع ائمه اثنى عشر و غيبت است . در مورد احاديث اثنى عشر ، برخى از بزرگان اهل سنّت، اشكال مى كنند و مى گويند اگر نام دوازده امام، از اوّل مشخص بوده، پس چرا گاهى برخى از اصحاب، دچار تعجّب مى شدند و دنبال امام بعدى مى گشتند . نكته اين قضيه ، در چيست؟
اين اخبار، آن وقت، اين طورى جمع آورى نشده بود ؛ بلكه به تدريج، تكامل پيدا