بالايش گذاشته باشند و بعد گير كنيم. الآن اهل سنّت درباره كتاب هاى بخارى و مسلم گير كرده اند؛ براى اين كه اسم صحاح روى آنها گذاشته شده است.
چه كسى كلمه «صحيح» را روى اينها گذاشته است؟
خود بخارى از استادش نقل مى كند كه گفت: صحاح احاديث را جمع كنيد. بعد من به فكر افتادم و احاديث صحيح را جمع كردم و نامش شد: الجامع الصحيح. تعبير جامع براى صحيح مسلم و صحيح البخارى است؛ ولى بعدا چهار تاى ديگر را هم به اين دو اضافه كردند.
با آموزه هاى كلّى اى كه در «الكافى» هست، چگونه بايد برخورد كنيم؟
ما كتابى كه آن را دربست صحيح بدانيم، نداريم؛ فقط قرآن را داريم، حتى نهج البلاغه، اين طور نيست؛ چون رواياتش معلوم نيست. مرحوم ميرزاعلى شيرازى، اشتباهات كلينى را تحقيق كرده است؛ ولى چاپ نشده است. عجالتا غير از قرآن، كتابى كه بگوييم دربست صحيح است، نداريم. الكافى هم از آن قبيل است.
مثلاً به نظر من، بعضى از احتجاجاتى كه در الكافى، به پيغمبر صلى الله عليه و آله يا به امام صادق عليه السلام يا به اصحاب مثل ابوحنيفه، نسبت مى دهد، قراينى دارند كه نمى شود گفت كه اصالت دارند؛ چون در جاهاى ديگر يا طولانى كردند و يا اصل ندارد. به عقيده من، همه آنچه كه در الكافى هست بايد تحقيق شود. احاديث غير فقهى ، تحقيق نشده اند ؛ ولى همه احاديث فقهى توسّط فقها تحقيق شده اند. مثلاً در روايات باب حجّت، بايد تحقيق بشود، اگر سند رواياتش به كسانى كه در كوفه متّهم به غلو هستند، منتهى مى شود، قابل بحث است، مخصوصا اگر چيزى باشد كه قمى ها قبولش ندارند. البته مسائل اخلاقى الكافى ، احتياج به تحقيق ندارد؛ چون همه اش مستند به كتاب و از مسلّمات و خيلى مفيد است.