البته به نظرم اين گونه نيست؛ به جهتى كه بغدادى ها حرف هايى راجع به ائمّه عليهم السلام دارند كه بسيار پايين تر از اعتقادات شيعه درباره ائمّه بوده؛ يعنى اگر ملاك غلوّ را باورهاى شيعيان درباره ائمّه عليهم السلام بدانيم، حرف هاى شيخ مفيد و سيّد مرتضى، واقعا حرف هاى قابل تأمّلى است . در علم فقه، دايره عصمت، در شهادت و امثال اينها، بحث هاى فراوانى است كه هم سيّد مرتضى و هم شيخ مفيد در آن تأمّل دارند. حرف هاى خود كلينى هم در اين قسمت، به اندازه كتاب هايى كه در قم بوده، مثل «بصائر الدرجات» و «تفسير» على بن ابراهيم ـ كه درباره ائمّه، خيلى چيزها دارند ـ نيست. يعنى آيا «الكافى» ، متعلّق به مكتب بغداد است كه يك مكتب عقلانى و تابع عقلانيّت حاكم بر بغداد است؟ يا در مقابل، براى قمى هايى كه اهل حديث بودند؟ اگر اين گونه است، در مورد روابط قمى ها با كلينى از زوايه غلوّ، نمى توانيم نگاه بكنيم و بگوييم اينها غالى بودند . به نظر من، محور بغداد، عقلانيّت حاكم بر آنهاست و فكر مى كنم كه عامل آن هم اين است كه هر جا كه ائمّه عليهم السلام به شكلى حضور داشتند، عقلانيّت نيز به شكلى حاكم بوده و هر جا كه ارتباطى مستقيم نبوده و فاصله بوده، اين عقلانيت، كم شده است. اين، نكته اصلى است. بر همين اساس مى شود «الكافى» را تحليل كرد و گفت : با عقل و جهل شروع مى شود نه با علم . اين كار قمى ها و بقيه شيعيان نيست و قبلاً هم سابقه نداشته است؛ در معاصران و اقران خودش هم نيست. اگر بتوان در اين زمينه، بحث را به جايى رساند، مناسب است.
آقاى رحيميان: نكته ديگر، اين است كه از اين جهت ، نوعى تناقض در الكافى و عقايدشان ديده مى شود؛ به دليل اين كه گاهى رواياتى كه بوى غلو از آنها مى آيد، نقل مى شود، مثل روايات محمّد بن سنان و امثال آن . گاهى هم بر عكس، چيزهايى را نقل مى كند كه شيعه عادى، حاضر نيست چنين حرفى را بزند ، مثلاً نقل مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام كه رفتند بر منبر و گفتند كه به امام حسن زن ندهيد؛ چرا كه «فإنّه مطلاق». با وجود مطالبى اين طورى (يعنى ضد غلوّ) ، نوع تناقض در گفته هاى كلينى ديده مى شود .
در باره اين مطلبى كه فرموديد: «إنّه مطلاق»، نكته اى را بيان مى كنم. جلسه قبل، عرض كردم كه اگر فهرستى كار بكنيد، بسيارى از مسائل روشن مى شود. همين حديث را مرحوم كلينى از محمّد بن زياد نقل مى كند كه همان ابن ابى عمير است، لكن