فوايد مهمى دارد. حال اگر يك طريق آن ضعيف است، با شهرت كتاب مى توانيم تصحيحش كنيم.
ما بزرگانى مثل ابان بن تَغْلب را داريم كه احاديث فراوانى از آنها رسيده كه سندشان ضعيف است. در فقه، بسيار به اين مسئله مبتلا هستيم ؛ يعنى نود درصد سند روايات ابان، ضعيف است. اين مسئله، خيلى عجيب است. بنا بر اين، اگر اين گونه كارهاى تحليلى ـ كه نمونه هايى از آن را عرض كردم ـ انجام شوند، مى تواند فتاواى ما را درست به زمان امام صادق عليه السلام برساند. در سطح علمى هم مقبول دنيا خواهد شد ؛ چون ديگر مشكل اهل سنّت را نخواهيم داشت. احاديث اهل سنّت تا سال هاى 150 و 160 ق، شفاهى و غير مدوّن اند. ربط دادن احاديث تا زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مشكل دارد ؛ امّا ما به بركت امام صادق عليه السلام تا آن زمان مى توانيم و بعد از آن هم به ضميمه عصمت و... .
فرض كنيد روايتى را در الكافى، مصدرشناسى كرديد و رسيديد به كتاب معاوية بن عمّار عن الصادق عليه السلام . از الكافى هم به اين طرف، فتاواى اصحاب است و اجماع هم هست . خيلى روشن، مسير انديشه را در شيعه پى گيرى مى كند . البته اين مسير، جاهاى تاريك هم دارد . شما با اين كارها مسيرهاى روشن را از مسيرهاى تاريك، جدا كرديد؛ كارى كه تا حالا نشده است؛ يعنى كار مقبولى كه روى آمار مى شود.
مبناى اساسى مستشرقان در بررسى احاديث ما (چون قائل به حجيّت تعبّدى نيستند)، به شواهد عقلايى بر مى گردد، نه روى حجيت تعبّدى. كار فقه ما روى حجيّت تعبّدى است. الآن، بعد از گذشت هزار و صد سال، راه هايى وجود دارد كه شايد بتوان از طريق آنها در حدود شصت درصد از كتاب الكافى را روشن كرد، كه روشن شدن آن، به روشن شدن فقه شيعه مى انجامد.
نكته ديگر ، بحث تنظيم الكافى يا ترتيب الكافى است . اوّلاً، بايد روايات هر عنوان در هر باب الكافى (مثل كتاب الصلاة) را بر حسب مصادر، تفكيك كنيم . البته عدّه اى از