مقابل، آنها هم مى گفتند شما در ولايتْ ضعيف هستيد . به نظر من ريشه هاى تفكّر بغداد از كلينى است. اين كه اين مقدار از سهل بن زياد نقل مى كند، با اين كه احمد او را از قم بيرون كرده ، همچنين اين مقدار زياد كه از محمّد بن سنان و ديگرانى كه در خطّ غلوّ محسوب مى شوند ، نقل مى كند ، شايد در اصطلاح قمى هاى آن زمان ، اين تفكّر ، نوعى تفكّر غلوّ حساب مى شده است.
حال سؤالى كه مطرح مى شود، اين است كه چرا از همان مكتب بغداد استفاده نكرده است؟
مكتب بغداد، بعد از كلينى است. مكتب اوّل بغداد ، آن هم به قم آمد. سال هاى نود و صد هجرى ، سال تولّد حديث شيعه در كوفه است . يك مقدار ضعيفى هم در بصره است (فضيل بن يسار) ، يك مقدار بسيار ضعيفى هم در مدينه است (ابو مريم انصارى و ديگران) و بعد هم مثل على بن جعفر. بعد از آن فقط رواياتى تكْ تك از اشاعره قم كه در زمان حضرت سجاد عليه السلام آمدند. اين مكتب، تا سال 140 و 150 ق بود و بعد از سال 150 ق مى رود بغداد؛ امّا در اين انتقال شهر به شهر ، ميراث هاى حديثى فطحيّه و واقفيّه به بغداد نمى روند. در واقفيه شايد يك بغدادى داشته باشيم ، مثل حميد بن زياد كه تا كربلا آمد . شايد از واقفيه و فطحيه در قم، خراسان، مدينه يك هم نفر نداريم. شايد يكى از علل محو اين دو مذهب، اين است كه در كوفه مى مانند ، يعنى از سال 150 ق ، ميراث ما مى آيد به بغداد و بغداد، حالت پالايش دارد ؛ تلطيف هم در آن هست. خط ديگر پالايش ، مى رود قم . اين جاست كه تقابل اين دو هم درست مى شود و إلّا ، اوّلين جايى كه حديث را مرتّب كردند، بغداد است. بغداد هم چون پايتخت بود و فكر، در آن باز بود ، اين پالايش دقيق تر بود.
كتاب كلينى بايد اين جور بررسى شود ؛ يعنى بايد مشخّص شود كه مقدار ميراث هايى كه از كوفه به بغداد و قم آمده توسط، صيرفى آورده شده و از امام نشنيده است. اگر اكذب است ، خوب ما انصاف را مى گوييم ، خود سهل بن زياد آورده است.