ثالثا ، اين كه اصلاً اين زياد و نقصان را خودِ مؤلّف انجام داده است، در اين صورت، حساب با او مى شود . در اين حالت، فى نفسه ديگر مشكل ايجاد نمى شود. ما اين احتمال را مى دهيم كه اختلاف مصدر است كه بايد در اين جا روشن شود .
ما الآن يك مصادرى داريم كه مربوط به قبل از كلينى است. حالا يا اين مصادر ثابت اند ، مثل كتاب المحاسن و يا ثابت نيستند، مثل نوادر احمد بن عيسى . ۱
حال مى رسيم به مرحله بعد از كلينى؛ يعنى حديثى را كه در الكافى آمده ، با نسخه اى كه در كتاب من لا يحضره الفقيه هم آورده شده، بررسى كنيم. شيخ طوسى از اين جهت، به استثناى مقدارى از جلد اوّل و نسخه جلد دوم، كارش از كلينى ظريف تر است؛ چون مصادر را ذكر مى كند ، گاهى اوقات، خيلى جاها از خود الكافى نقل كرده مى نويسد: «و رواه عنه الشيخ»... . اگر اختلاف نسخه بين الكافى و التهذيب باشد، نوشته مى شود. همين حديث عمر بن حنظله را شيخ طوسى از محمّد بن على بن محبوب نقل كرده است و من عرض كردم كه كتاب نوادر المصنّفين محمّد بن على بن محبوب، جزء كتب بزرگ و معروف ما بوده و خودِ ايشان بسيار گران قدر است. كلينى در كلّ فقه، يك حديث هم از اين كتاب نقل نمى كند. در پنج جلد الكافى (اين همان جهات سلبى است) بعضى از شواذ اخبار ـ كه ما داريم و آقاى خويى هم به آن فتوا مى دهد ـ ،
1.چون صاحب وسائل، نسخه جديدى پيدا كرده كه تاريخش هم جديد بوده من نمى دانم چرا به آن اعتماد كرده است. خوب اگر نوادر درست باشد، اين قبل از الكافى است. البته اين كتاب را مرحوم مجلسى در بحار الانوار با عنوان «ين» آورده، يعنى حسين بن سعيد و من اين سخن را اقرب مى دانم. لكن در اين كتاب، مطالبى است كه نه به حسين مى خورد و نه به احمد. آنچه من احتمال مى دهم، اين كه نوادر، قسمتى از كتاب مدينة العلم شيخ صدوق باشد. چون اين كتاب به دست ما نرسيده، به هر حال، اين كتاب موجود، تطابقش با آثار حسين، بيشتر است تا آثار احمد. اين كتاب، تقريبا در يك زمان نزديك به هم، يعنى حدود سال هاى هزار تا هزار و صد هجرى، بين ميراث هاى حديثى اصحاب ما با سه اسم پيدا مى شود. هم ذيل فقه الرضا بوده، هم به اسم حسين بن سعيد بوده ـ كه مجلسى نقل كرده ـ و هم به اسم نوادر احمد بن عيسى ـ كه شيخ حر نقل كرده ـ و احتمال ديگر هم هست كه هيچ كدام از اينها نباشد.