درآمد
امامت، به عنوان یکی از مهمترین شاخصههای مذهب شیعه، هماره در درازنای تاریخ در صدر مسائلی بوده که ذهن متکلّمان شیعی را به خویش مشغول داشته است. البته ایشان در بررسیهای خویش روشی واحد را اتّخاذ نکردهاند. برخی از ایشان اندیشه خویش را در باره امامت بر پایه نصوص و روایات پایهریزی کردهاند و از رهگذر نقل روایات، نظام امامتپژوهی خویش را پیریزی کردهاند. اینان پای خویش را از حدود و ثغور ترسیم شده در روایات فراتر نمینهادند و تنها با روشهای حاکم بر علم حدیث و رجال به نقّادی پارهای از روایات میپرداختند.۱ در مقابل، برخی دیگر عقل و استدلالهای عقلی را بنیان و اساس و منبع مباحث کلامی خویش قرار میدادند و حدیث و نصوص را هم در چارچوب نظام عقلانی خویش تحلیل و نقادی میکردند.۲ بازشناخت اندیشه عالمان عقلگرا چندان دشوار نیست؛ چه بیشتر آنها اندیشه خویش را به روشنی ابراز داشته و گاه در باره آن تألیفاتی مستقل با ساختاری منسجم و روشن نگاشتهاند. از همین رو، پژوهشگر تنها باید تصریحات گونه گون آنان را در موضوع خود گرد آورده، تحلیل نماید و اگر تعارضی میان آنان مییابد، به گونهای در حلّ آن بکوشد و برآیندِ این روند را در ساختاری استوار عرضه کند. از دیگر سو، بازسازی هندسهای معرفتی که بر پایه نصوص و روایات و در دل کتابها و ابواب گونه گون حدیثی پی افکنده شده، آسان نیست؛ زیرا ایشان هیچ تصریحی ندارند و دغدغهها و اندیشههای خود را در قالب نصوص و روایات مطرح کردهاند. از همین رو، بایسته است که کتابهای ایشان بازخوانی شود و با تبیین و تنقیح اصول و قواعدی روشمند، اندیشههای نهفته در پسِ این نصوص و روایات بررسی شده و در قالبی منسجم عرضه گردد.
به نظر میرسد که در بازیابی شیوه تفکّر نصّگرایان باید به چند نکته توجّه کرد: نخست، آن که بیشتر محدّثان، بدانچه نقل میکنند، باور و اعتقاد دارند و میتوان گفت احادیثی که در نگاشتههای ایشان آمده، مورد پذیرش ایشان بوده است.۳ نکته دیگری که میتواند در
1.. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقدّمهای بر فقه شیعه، ص۳۸؛ مکتب حدیثی قم، ص۳۶۴؛ سیر تطور کلام شیعه، ص۹۹؛ عقلگرایی و نقلگرایی در کلام اسلامی، ص۲۱۷ - ۲۲۰.
2.. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مقدمهای بر فقه شیعه، ص۴۲ - ۴۳؛ سیر تطور کلام شیعه، ص۱۵۶ - ۱۵۸ و ۲۲۱ - ۲۲۷؛ تشیع امامیان و زیدیان، ص۱۳۵ - ۱۳۶.
3.. مقدمۀ کلینی بر الکافی یا نقدهای نصگرایانی چون شیخ صدوق بر برخی احادیث و عدم نقد در موارد دیگر مؤید این نکته است. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۱۶ - ۱۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۷؛ الخصال، ص۸۳، ۱۱۷، ۲۹۲، ۳۹۸، ۴۹۴ - ۴۹۵، ۵۳۱ - ۵۳۲؛ معانی الأخبار، ص۲۶۷ - ۲۶۸؛ علل الشرائع، ج۱، ص۳۰۵؛ ج۲، ص۳۵۰، ۴۰۴ - ۴۰۵، ۴۴۱، ۴۵۰ - ۴۵۱، ۵۰۱، ۵۱۱ - ۵۱۲، ۵۱۸؛ عیون أخبار الرضا(، ج۱، ص۲۵۵ - ۲۵۶، ص۳۱۵؛ ج۲، ص۵۹، ۲۳۸؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۷۶؛ ج۲، ص۵۳۰، ۵۵۱ - ۵۵۲.