واکاوی مفهوم «یونسی» و ادله انتساب عده‌ای از راویان شیعه به آن - صفحه 145

بن محمد بن ابی‌نصر بزنطی که: «یا احمد ما الخلاف بینکم و بین أصحاب هشام بن الحکم فی التوحید»۱ نیز بر مورد ابتلا بودن مسئله اختلاف با دیدگاه هشام بن حکم در باره خدا در آن زمان دلالت دارد.

علاوه بر این نکته که در باره محمد بن عیسی بن عبید بیان شد، بررسی روایاتی که به شیء بودن خدا مربوط است، نشان می‌دهد که از مجموع هشت روایتی که شیخ صدوق در «باب أنه تبارک و تعالی شئ» در کتاب التوحید آورده است، در سند نصف این روایات، یعنی چهار روایت، و از مجموع هفت روایتی که کلینی در «باب اطلاق القول بأنه شئ» در کتاب التوحید از کتاب الکافی آورده است، تقریباً در سند نصف این روایات، یعنی سه روایت، محمد بن عیسی بن عبید وجود دارد و این روایات از طریق او نقل شده است. این مسئله نشان دهنده آن است که محمد بن عیسی بن عبید یکی از افراد مهم و صاحب نقش در نشر اندیشه کلامی هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمان در باره شیء بودن خدا بوده است.۲

نکته مهم دیگر در باره محمد بن عیسی بن عبید، مسئله موضع‌گیری شیخ صدوق و استادش ابن‌الولید (ابوجعفر محمد بن الحسن بن احمد بن الولید) در باره مرویات متفرد او از یونس بن عبدالرحمان است که بر اساس گزارش نجاشی از شیخ صدوق، استادش ابن‌الولید، روایات متفرد محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمان را غیرقابل اعتماد می‌دانست۳ و بر اساس گزارش شیخ طوسی در کتاب الفهرست، شیخ صدوق (به تبعیت از استادش ابن ‌الولید) روایات متفرد محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمان را در شمار مستثنیات رجال کتاب نوادر الحکمة قرار داد.۴

در نگاه اول ممکن است به نظر آید که غیر قابل اعتماد بودن و مستثنا شدن، تنها متوجه محمد بن عیسی بن عبید بوده و به یونس بن عبدالرحمان ارتباطی نداشته باشد؛ در حالی که بررسی دقیق‌تر مسئله ثابت می‌کند که غیر قابل اعتماد بودن و مستثنا شدن متوجه هر دو و به عبارت دقیق‌تر، متوجه طریق خاص: «محمد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبدالرحمان» است؛ زیرا همان گونه که صاحب کتاب معجم رجال الحدیث در این باره

1.. تفسیر القمی، ج۱، ص۲۰.

2.. اندیشۀ «شیء بودن خدا»، یکی از مسائل کلامی مورد مناقشۀ جدی در زمان هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمان بوده است. به عنوان یکی از نمونه‌های گزارش‌ها در این باره، ر.ک: بصائر الدرجات، ج۲، ص۵۶۷ - ۵۶۸، ح۵۰۳.

3.. رجال النجاشی، ص۳۳۳

4.. الفهرست، ص۲۱۶

صفحه از 154