پژوهشگران معاصر، «شاگرد یونس» بودن او را به معنای پذیرش مکتب کلامی یونس توسط او دانستهاند۱ و این نظر را از آن جهت میتوان صحیح دانست که شیخ طوسی در کتاب الفهرست خود از ابراهیم بن هاشم با تعبیر «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» یاد کرده است؛۲ اما نکته مهم و دقیقی که باید توجه داشت، این است که با آن که «تلمیذ یونس بن عبدالرحمان» بودن را میتوان به معنای «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» دانست، اما «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» بودن یک راوی با «یونسی» بودن او تفاوت دارد و صِرف «تلمیذ یونس بن عبدالرحمان» بودن یا «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» بودن یک راوی نمیتواند دلیل بر «یونسی» بودن آن راوی باشد؛ چرا که همان گونه که بیان شد، تعبیر «یونسی» برای راویانی به کار رفته است که مسئله «شاخص بودن راوی در طرفداری از نحله کلامی خاص منتسب به یونس عبدالرحمان»، در باره آنان مطرح بوده است. این مسئله در باره راویانی چون محمد بن عیسی بن عبید یقطینی و یحیی بن ابیعمران همدانی - همان گونه که دلایل آن به تفصیل بیان شد - به خوبی آشکار است.
اما چرا کسانی چون «فضل بن شاذان» یا «ابوجعفر محمد بن خلیل سکّاک» که از آنان به عنوان «خلف و جانشین یونس بن عبدالرحمان» تعبیر شده است یا کسانی چون «شاذان بن خلیل نیشابوری» که از او با تعبیر «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» یاد شده است، با عنوان «یونسی» معرفی نشدهاند؟
در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که صِرف «تلمیذ یونس بن عبدالرحمان» بودن یا «مِن اصحاب یونس بن عبدالرحمان» بودن، نمیتواند دلیل بر «یونسی» بودن یک راوی باشد؛ چرا که همان گونه که بیان شد، این تعبیر برای راویانی استفاده شده است که مسئله «شاخص بودن در طرفداری از نحله کلامی خاص منتسب به یونس عبدالرحمان» در باره آنان مطرح بوده است.
در باره ابوجعفر محمد بن خلیل سکّاک نیز گر چه کشی به نقل از فضل بن شاذان، او را تنها جانشین یونس بن عبدالرحمان در ردّ مخالفان دانسته است،۳ اما اگر این گزارش کشی را با گزارش شیخ طوسی در کتاب الفهرست در باره محمد بن خلیل سکّاک که مینویسد: «محمد بن الخلیل المعروف بالسکاک: صاحب هشام ابن الحکم، و کان متکلما من
1.. «علم رجال و مسئلۀ توثیق؛ نقش ابراهیم بن هاشم در قمی در حدیث شیعی»، ص۲۸.
2.. الفهرست، ص۱۴۸.
3.. رجال الکشی، ج۲، ص۸۱۸