معرّب تالشان است ۱ و شفارج معرّب پيشپاره كه در آن اجتماع سه قسم است [وزيله معرّب زيلو كه در آن اجتماع چهار قسم است] . ۲ و طفيشل كه معرّب تفشيله است ۳ و آن آشى است كه براى دفع خمار پزند ، كه در آن تبديل حرف و تقليب حرف و تغيير حركات و تغيير سكون و اسقاط ۴ باشد ۵ و اجتماع پنج قسم به هم رسيده .
قاعده
هاء مختفى كه در آخر كلمه ۶ فارسى واقع شود ، به جيم يا به قاف بدل كنند يا حذف كنند ، چون فالوذق و فالوذج و فالوذ كه ۷ معرّب پالوده است . ۸ الّا در لفظ كامخ معرّب كامه ۹ كه ۱۰ به خاء بدل كرده اند . و گمان راقم آن است كه آن نيز كامج است به جيم و خاء تصحيف شده ۱۱ .
قاعده
هر كلمه كه در آخر آن ۱۲ الف و ياء و واو باشد ، قاف يا ۱۳ لاحق آن كنند و اين نيز مطرد است ، چون ديباج و زرنوج و كستيج ۱۴ و رستاق و ستوق و ابريق .
قاعده
هر صيغه فَعلول به فتح فاء را ضم دهند و فَعليل به فتح ۱۵ را كسر دهند ؛ چون ۱۶ فَعلول و فَعليل به فتح فاء ۱۷ در لغت عرب نيامده الّا به نادر ، چون صعفوق به فتح صاد كه نام موضعى است . و هر صيغه فعلال را كسر دهند ؛ چه فعلال به فتح فاء از
1.م : - است.
2.در اصل نيامده است.
3.اصل : ـ است.
4.م: + هاء.
5.م : شده.
6.م : كلمات.
7.م : - كه.
8.م : - است.
9.اصل : كاهنده.
10.م : است.
11.م : را ان. حاشيه م : كذا في الاصل.
12.اصل : ـ جيم.
13.م : «كسيج» كه صحيح نيست ؛ رك : دهخدا.
14.م : + فاء.
15.م : چه.
16.اصل : ـ به فتح فاء.