الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 607

غير مضاعف در كلام عرب نادر است . چون هِنداز و هِندام به كسر ، معرّب هِنداز و هَندام به فتح كه ۱ لغتى است در انداز و اندام ، بلكه تصريح كرده اند بر آن كه ۲ فَعلال از غير مضاعف سواى خرغال و خرطال و قسطال نيامده .

قاعده

چون در فارسى يك لغت به چند وجه آمده باشد ، هر كدام كه به لفظ معرّب نزديك باشد ، معرّب را از آن فرا بايد ۳ گرفت ، هر چند آن لغت ، لغت اصلى نباشد ، بلكه مولد يا مغير باشد . مثالش هِنزَمن به كسر هاء و فتح زاء و سكون نون و ميم بر وزن جردحل ۴ به سكون حاء ، چنان كه صاحب قاموس گفته به معنى جماعت . و در فارسى انجمن و هنجمن و هنزمن ۵ هر سه آمده به معنى جماعت و ۶ مجمع و هنزمن معرّب اخير بايد گرفت ؛ ۷ چه تغيير از اصل در اين صورت كمتر است و زاء تازى به زاء فارسى نزديك تر از ۸ جيم تازى است ۹ . و ۱۰ تغيير حركات و سكون ميم به واسطه حفظ صيغه عربى است كه در اصل ۱۱ تعريب همان است و صاحب قاموس دو لفظ اول ۱۲ به طريق ترديد اصل آن گفته و آن صواب نيست و هنزمن به معنى جماعت از انجمن و هنجمن به معنى مجمع گرفته و اين نيز درست نيست . مثال ديگر ، هنداز به كسر ، كه اصل آن در فارسى هَنداز ۱۳ و اندازه است ، پس او را از اول بايد فرا گرفت ؛ چه تغيير در آن كم است . ۱۴ صاحب قاموس از اخير فرا گرفته به واسطه شهرت آن لفظ و اين خلاف قاعده است .

1.اصل : ـ كه.

2.م : - بر آن كه.

3.م : بايد فرا.

4.اصل : جردحال.

5.م : هنرمن.

6.اصل : در.

7.م : گفت.

8.م : نزديك و از.

9.م : دور.

10.م : اما.

11.م : اصل در.

12.اصل : ـ را.

13.م : + و انداز.

14.م ، + و.

صفحه از 652