قاعده
هر لفظى كه در فارسى بر ۱ وزن باشَه باشد ، چون هاء مختفى آن به قاف بدل كنند ، ما قبل قاف را به كسر نيز خوانند ؛ بنابر آن كه صيغه فاعل به فتح عين در عربى نيامده ۲ و فتح آن بنابر قاعده هاء مختفى است ، چون باشق و باذق معرّب باشه و باده .
قاعده
هر كلمه در فارسى و جز آن ، دو ساكن در آن باشد ، چون معرّب كنند يكى را حركت دهند ۳ چون فارِس به كسر راء ، معرّب پارْس و كازَرون به فتح زاء معرّب كازْرون به سكون زاء . و صاحب قاموس گفته كه بافد به سكون فاء معرّب بافت است و دو ساكن دارد و ۴ اين محل تأمل است .
قاعده
اگر لفظى در فارسى با ۵ الف و اماله هر دو آمده باشد ، هر كدام كه به وزن عربى نزديك باشد ، معرّب را ۶ از آن اخذ كنند ، پس طيلسان معرّب تيلشان بايد گرفت ۷ كه اماله تالشان است ، چنان كه بيايد . و جيم فارسى به صاد بدل كنند و گاهى به شين چنان كه ۸ شاش معرّب چاچ و كاف فارسى به جيم بدل كنند و گاهى به غين و گاهى به كاف تازى و ژاء ۹ فارسى به زاء تازى و جيم تازى و باء فارسى به فاء و گاهى به باء تازى و تاء را به طاء و گاهى به ثاء مثلثه ، چون توث معرّب توت و كاف تازى به قاف چون قريز ۱۰ معرّب گريز ۱۱ و سين به صاد و شين به سين ؛ اما در چار ۱۲ حرف كه اول مذكور شد و در عربى نمى آيد ، البته تبديل كنند ۱۳ و در باقى حروف اكثرى است .
1.م : به.
2.م : + است.
3.م : - دهند.
4.م : + در.
5.م : به.
6.م : - را.
7.م : گفت.
8.م : چون.
9.اصل : زاء.
10.م : قَربز (و صحيح همين است رك : دهخدا).
11.م : گربز (همانند قبلى).
12.م : چهار.
13.م : - كنند.