آن ولايتى است .
سَذاب : به فتح ۱ و ۲ دال معجمه ، معرّب سداب به دال مهمله و آن گياهى است معروف .
ميزاب : معرّب ميزاب به ياء مجهول ، يعنى جاى چكيدن آب ۳ و ميز ۴ به ياء مجهول ۵ در اصل شاش و شاش ۶ كننده ۷ و امر به شاش كردن ۸ ، و معنى تركيبى آن پاشنده آب و في القاموس : أزب الماء كضرب جرى ، و منه الميزاب و ۹ هو فارسي معرّب أي بل الماء ، ليكن بنابر تعريب در اين ۱۰ تفسير سخن است ؛ چه هر گاه ميزاب به معنى فاعل تواند بود ، احتياج به معنى امر گفتن كه باعث ارتكاب تكلف ۱۱ امر به ميز ۱۲ است نباشد . ۱۳
جُلّاب : به ضم و تشديد لام ، معرّب گلاب .
جريب : مقدار چار قفيز ، معرّب گرى و آن در اصل مطلق پيمانه است .
باب التاء
جلبت : معرّب گَلبَت ، به فتح كاف فارسى و باء موحده و آن نوعى از كشتى است ، چنان كه در جهانگيرى است . ۱۴
ناخذاة : به ذال معجمه ، معرّب ناخدا ، نواخذه جمع ، و عرب از آن فعل اشتقاق كرده ۱۵ ، يقال : ۱۶ تَنَخّدْ كتَرأسَ .
طست : به سين مهمله و معجمه ، معرّب تشت و گاهى تاء را به سين بدل كنند و
1.م : به ضم.
2.م : + به.
3.م : + كسره ميم اشباع كردند و حركت همزه به ما قبل دادند و به واسطه التقاى ساكنين همزه را حذف كردند.
4.م : نيز.
5.م : - به ياى مجهول.
6.م : - و شاش.
7.م : + است.
8.م : - و امر به شاش كردن.
9.م : أو.
10.اصل : ـ اين.
11.م : - تكلف.
12.م : ميران (در حاشيه آمده كذا في الأصل و شايد مراد ميزاب باشد).
13.م : - نباشد.
14.م : گفته.
15.م : كرده اند.
16.م: - يقال.