الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 614

ملك سند كه در بصره بر بيت المال نگهبانى مى كردند ۱ و چون بيت المال به طلحه و زبير ندادند به ايشان از راه صلح در آمدند و ايشان را غافل كرده ، شب ۲ بر سر ايشان ريختند و به غدر بكشتند ۳ و صاحب صحاح گويد كه اين لفظ ۴ معرّب است و بيان نكرده كه اصلش چه بود . به خاطر مى رسد كه اين لفظ در اصل سبايجه باشد به تقديم باء موحده بر ياء تحتانيه جمع سبيجه معرّب سميجه ۵ و بعد از آن قلب نموده ، سيابجة كردند ، چون ملائكه ۶ جمع ملك كه در اصل مألاك ۷ بوده [يا مفرد را قلب كرده اند و جمع است ، واللّه أعلم] . ۸
خرقاهة : ۹ معرّب خرگاه .
صُلَّجة : به ضم و فتح لام مشدد ، معرّب سله .
سَبَذ ۱۰ : به فتحتين و ذال معجمه ، معرّب سبد .
بَخت : معرّب بخت .
صغانة : معرّب چغانه .
بُستوقه : به ضم ، معرّب ۱۱ بَستو به فتح ۱۲ و آن مرتبان كوچك باشد و تغير فتح به ضم در صورت تعريب براى آن است كه فعلول و فعلوله به فتح در كلام عرب نيامده ، چنانچه گذشت . و از صَيروة و شَيخوخة و امثال آن جواب داده اند كه اصل آن صيغه ديگر بوده ۱۳ چنانچه در صراح و ديگر كتب ۱۴ مذكور است .
دَمقة ۱۵ : به فتح ، معرّب دمكه و آن اسبابى است كه ۱۶ آهنگران ۱۷ بدان آتش

1.م : + و پاس مى داشتند.

2.م : شبى.

3.م : كشتند.

4.م : - لفظ.

5.م : + و اين قوم در سند معروف اند و به جلادت و مردانگى مشهور.

6.اصل : ملائك.

7.م : مالكه.

8.در اصل نيست.

9.م : + به فتح.

10.م : سبذه.

11.اصل : ـ معرّب.

12.م : - به فتح.

13.م : نيكن بوده.

14.م : + مفصلا.

15.م : مه.

16.م : ـ كه.

17.م : + كه.

صفحه از 652