الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 617

معنى آن زنده گويا است ؛ چه ۱ كيو به معنى گويا و مرت به معنى زنده است و ۲ در ميان متأخرين كيومرث به كاف تازى و ثاء مشهور است و حال آن كه اين اسم فارسى است و در فارسى ثاء نيامده. انتهى كلامه.
و در اين چند غلط كرده ؛ چه كيومرث ، سريانى يا يونانى است ، چنان كه در كيومتريا ۳ كه به معنى علم هندسه است ۴ گفته اند كه ۵ گيو زمين و متريا اندازه است . و مرت و مارت به معنى سيد است ، چنان كه مارت مريم گويند حضرت مريم را و در كتب زيج عهد ۶ مارت مريم مذكور است . و جيومطريا معرّب آن است ؛ چنان كه از افلاطون منقول است : «من لم يعرف جيومطريا لم يدخل دارنا» . و جويطريا ۷ تصحيف است .
ديّوث : به تشديد ياء ، معرّب ديوت به تخفيف ياء و تاء قرشت در آخر .
طُرَثيت : به ضم و فتح راء ۸ ، قريه اى به نيشابور ۹ ، كذا في القاموس . قيل : هو معرّب ترشيز .

باب الجيم

مَيبُختَج و ميفختج : معرّب مى پخته . ۱۰
نشاستج : معرّب نشاسته .
ابدوج السرج : معرّب ابدوز ۱۱ ، ۱۲ يعنى دو طرف خوگير . و في القاموس : ابدوج السرج لبد مدادية ۱۳ ، معرّب ابدوز ۱۴ .
دُونيج : به ضم دال و كسر نون ، معرّب دونى ۱۵ و آن نوعى ۱۶ كشتى است .

1.اصل : كه.

2.م : - و.

3.م : گيومتريا.

4.م : + كه.

5.م : - كه.

6.م : عدّت.

7.م : حويظريا.

8.م : + و كسر ثاء.

9.م : نيسابور.

10.م : پخته.

11.م : اندوژ و ابدوژ.

12.م : + نمد.

13.م : بداديه.

14.م : ابدود.

15.م : - دونى.

16.م : - ى.

صفحه از 652