الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 619

بهرامج : معرّب بهرامه و آن بيدمشك است .
فيشفارج و بيشبارج : ۱ به فتح هر دو فاء و هر دو باء ۲ معرّب پيشپاره ۳ كذا في النهايه ، مرادف شفارج ۴ كه در آن حذف باء و ياء و ضم شين و كسر راء ، كه خلاف قاعده هاى مختفى است نموده اند ؛ بنابر آن كه وزن علابط ۵ كه در كلام عرب شايع است به هم رسد .
انبج : معرّب انبه و آن ميوه ۶ معروف است ۷
در هند .
اُنموذج : به ضم ، معرّب نموده ۸ ، يعنى نمودار و نمونه چيزى و صاحب قاموس گفته كه انموذج خطاست و ۹ صحيح نَموذج است به فتح نون و اين سخن محل تأمل است ؛ چه صاحب مفتاح و اكثر علماى اهل ۱۰ عربيت انموذج در كلام خود آورده اند ۱۱ و شرّاح مفتاح معرّب «نموده» گفته اند نه «نمونه» چنان كه بعضى گمان برده اند و قاعده تعريب نيز تقاضاى ۱۲ آن ۱۳ مى كند كه معرّب «نموده» باشد ۱۴ نه «نمونه» .
اُسكُرَج : به ضم الف و كاف و فتح را ، معرّب اسكر .
صنج : معرّب چنگ و معرّب سنج ، كه در هند نواختن آن متعارف است و معرّب ثانى مى بايد به كسر صاد باشد ؛ چه سِنج به كسر سين آمده نه به فتح .
بَنج : به فتح ۱۵ معرّب بنگ به فتح . ۱۶
مَنج : به فتح ۱۷ معرّب منگ به ضم كه آن ۱۸ ماش سبز است و مُجّ به ضم و تشديد

1.م : - ى.

2.م : پشپاره.

3.م : پشارج.

4.م : - باء.

5.م :+ مرقوم ليكن در اين دو تغيير كمتر واقع شده بخلاف شفارج.

6.علابط به ضم العين و فتح الللام : الضخم القطيع من الغنم أقلّها الخمسون. قاموس.

7.م :+ اى.

8.م :- است.

9.اصل : نمونه.

10.م : - و.

11.م : - اهل.

12.م : + و حمل كلام ايشان بر خطا خطاست.

13.م : - آن.

14.اصل : باشند.

15.اصل : ـ به فتح.

16.م :+ و آن تختم اجواين خراسانى است.

17.م : + معرّب منگ به فتح و آن دانه اى است مسكر يا گياه آن ، گويند اجواين خراسانى ،و به ضم.

صفحه از 652