مِرتج : به كسر ، معرّب مِرتگ به كسر . ۱ صاحب قاموس معرّب مرده گمان برده ۲ و گفته كه به ضم ميم بايد و به خلاف قياس كسر داده اند .
مارماهيج : معرّب مارماهى .
مردارسنج مرداسنج : به حذف راء ، معرّب مردارسنگ و مرداسنگ .
سَكْبِينَج : به فتح سين مهمله و سكون كاف و كسر باء و سكون ياء و فتح نون ، معرّب سكبينه و آن صمغى است .
اُشَّج : به ضم الف و فتح شين معجمه مشدده ۳ ، معرّب اُشَّه به ضم و فتح شين مشدد و مخفف و آن صمغى است .
خربندج ۴ : معرّب خربنده .
طِفسونج : به كسر ، ۵ معرّب تفسونه و آن شهرى است .
رازيانج : معرّب رازيانه .
شِطرنج : به كسر ، ۶ معرّب چترنگ ۷ كه لفظ هندى است ، و چتر ۸ به معنى چاروانگ به معنى عضو است ؛ ۹ چه شطرنج چار ركن دارد ، غير فرزين و شاه كه آن فيل و اسب و رخ و پياده است .
جشميزج : معرّب چشميزه ، يعنى چاكسو .
در واسج : معرّب دروازه ۱۰ ، يعنى ۱۱ پيش كوهه زين .
نَيرنج : به فتح ، معرّب نيرنگ .
اهليلج و هليلج : معرّب هليله .
املج : بر وزن اطلس ، معرّب آمله .
بليلج : معرّب بليله .