تارَح : به فتح راء ، معرّب تارُح ۱ به ضم راء .
باب الحاء المعجمة
فُرفُخ : به ضم ۲ هر دو فاء ، معرّب قرفه ۳ يعنى خرفه .
كامخ : معرّب كامه .
برزخ : معرّب برزه ، يعنى مكان مرتفع ، و قبر را براى آن برزخ گويند كه از زمين بلند است و صور را از آن جهت نام گفته اند كه به سوى عرش عظيم بلند شده ؛ چنانچه در كتاب يواقيت الجواهر مذكور است . ۴
فرسخ : معرّب فرسنگ .
زِرنيخ : به كسر ، معرّب زَرنيخ به فتح .
طَلَخ : به فتحتين و سكون خاء ، معرّب تلخ چكوك و آن گياهى است . ۵
باب الدال
نرد : معرّب نرد و واضعش اردشير است و لهذا او را نردشير گويند .
فرند : بكسرتين و سكون نون ، معرّب پرند به فتح يعنى جوهر شمشير و پارچه معروف . ۶
كَستَزود : به فتح كاف و تاء و سكون سين و ضم راء معجمه ، معرّب كاست و افزود و آن دفترى است كه در آن حساب خراج نگاه دارند .
لازِود : به كسر زاى تازى ، معرّب لاژْورد ، به سكون زاى پارسى ۷ و بعضى به ضم زاى تازى معرّب گفته اند و صحيح اولى ۸ است ؛ چه بر وزن زِوَد ۹ به كسر زاء ۱۰ و فتح
1.م : تارخ.
2.م : به فتح.
3.م : فرفه.
4.در نسخه م اين واژه با معنى آن نيامده است.
5.اين واژه در نسخه اصل نيامده و در نسخه م در باب الفاء آمده است.
6.اصل : معرف.
7.م : فارسى.
8.م : - ى.
9.م : زورد.
10.م : - زاء.