الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 627

واو قمطر ۱ آمده و به ضم اول صيغه نيامده ، چنان كه محقق شريف در شرح مفتاح گفته . اما لاجورد مغير لاژورد است . به لغت اصلى ، چنانچه در رساله مغيرات مبين شده است . ۲
سِجاوند : به كسر ، معرّب سَكاوند به فتح و ۳ آن موضعى است در ۴ سيستان ؛ زيرا كه سگ در آن بسيار است ، يا آن كه مردم آن موضع را ۵ به واسطه بدى سگ گفته باشند .
اِقليد : به كسر ، ۶ معرّب كليد يا اكليد .
قند : معرّب كند ، به كاف تازى .
بافْد : به سكون فاء ، معرّب بافت و آن شهرى است به كرمان قريب ۷ يزد ، كه الحال عوام بافق گويند . قال في القاموس : التقى فيه ساكنان .
صغه ۸
: معرّب سغد و صاحب قاموس هر كدام را على حده موضعى ۹ گمان برده و آن محل تأمل است ۱۰ و تحقيق آن است كه سغد دو موضع است و هر دو به سين است ؛ يكى باغستان به سمرقند و ديگر موضعى است به ميان كال از مضافات سمرقند و ثانى را عرب به صاد معرّب كرده اند و اول به سين گذاشته اند جهت تفرقه و سغد را ۱۱ در اصل به معنى زمين نشيب گفته اند ۱۲ كه آب در آن جا ۱۳ جمع شود .
بُدّ : به ضم و تشديد دال ، معرّب بت .
بريد : معرّب بريده دم ، و آن در اصل استرى است كه دُم او را مى برند ۱۴ براى نشان و به مقدار دو فرسنگ ۱۵ نگاه دارند به جهت خبر بردن و الحال آن شخص را گويند كه

1.قِمَطْر : بالكسر و فتح دوم و سكون طاء ، شتر قوى و فربه و مرد كوتاه و صندوقى كه در آن كتاب نگاه دارند و ظرفى كه در آن شكر و مانند آن كنند و قمتر به تاء نيز آمده است. منتخب اللغات.

2.م : - است.

3.م : - و.

4.م : از.

5.م : - را.

6.اصل : ـ به كسر.

7.م : + به.

8.م : صغد.

9.م : موضع على حده.

10.اصل : ـ و آن محل تأمل است.

11.م: است.

12.م : آن.

13.م : ببرند.

14.م : فرسخ.

صفحه از 652