اِستار : به كسر ، معرّب استير .
نيسابور : معرّب نيشابور ۱ .
شاكر : معرّب چاكر .
خيارشنبر : معرّب خيار ۲ چنبر .
فرجار : به كسر ۳ معرّب پرگار .
زنجار : به كسر ۴ معرّب زنگار .
شِنجار : به كسر ، معرّب شَنگار به فتح و كاف فارسى و آن گياهى است كه برگش سياه و بيخش سبز است .
ريصار : ۵ معرّب ريچار .
صفير : معرّب شپيل ۶ .
فُهر : به ضم ، معرّب پهر و آن مدرسه يهودان است .
هزار : معرّب هزاردستان .
جُلبار : به ضم ، معرّب گلبار و آن محله اى است به اصفهان ، و سادات جلباريه معروف اند .
جُلنار : به ضم و فتح لام مشدد و ۷ مخفف ، معرّب گلنار .
باب الزاء
الدرز : معرّب درز ، في القاموس درز الثوب معروف معرّب و از اين جهت در فارسى سوزن را درزن و ريسمان سوزن را درزنان و خياط را درزى گويند و اين درزنان به معنى رشته ، منسوب است به درزن و الف و نون جمع نيست و «ابناء الدروز» شپش را