الفاظ معرّب در قرآن و حديث - صفحه 634

عرب نيامده .
كوس : به ضم واو معروف ، معرّب كوس به واو مجهول .
بوس : به ضم ، معرّب بوسه و بوس و لكن ۱
واو در فارسى مجهول است و در عربى معروف بر قياس كوس .
قَيس : به فتح ، معرّب كيش به ياء مجهول و آن جزيره اى است به بحر عمان .
بِرجيس : به كسر ، معرّب بَرجيس به فتح ؛ چه فعليل به فتح در كلام عرب نيامده .
دبّوس : به تشديد باء ، معرّب دبوس به تخفيف باء ، به معنى گرز .
قابوس : معرّب كاووس .
تفليس : به فتح و قيل به كسر ، معرّب تپليس به كسر و آن شهرى است معروف به گرجستان ، آباد كرده نوشابه . و اختلاف فتح و كسر بنا بر آن است كه در اصل لفظ پارسى ۲ به كسر تاء است . چون تفعيل در كلام عرب بسيار است ، اين لفظ را تفعيل اعتبار كنند و تاء زايده دانند ، پس كسر اصل به فتح بدل كنند . و بعضى اين را فعليل دانند و تاء را اصلى گويند ، پس كسر را به حال خود دارند . ۳ و صاحب قاموس يك جا كسر را به عامه نسبت داده و جاى ديگر كسر را ۴ درست دانسته .
طُمَيس : به ضم و فتح ميم ، معرّب تميشه و آن بيشه اى است در مازندران كه شكارگاه ملوك فرس بوده ، بنا بر آن ، عمارت بسيار در آن شده و حكم شهر به هم رسانده . ۵
بادغيس : معرّب بادخيز و آن دهى چند است در ۶ هرات .
ريواس : ۷ معرّب ريواج .
جاورس : معرّب كاورس .
قِسّيس : به كسر قاف و تشديد سين اول ، معرّب كشيش .

1.م :- و ، ليكن.

2.م : فارسى.

3.م : دانند.

4.م : + نيز.

5.م : و حكم شهر رسانيد.

6.م : دهى است چند از.

7.م : ريباس.

صفحه از 652