مغرب ؛ زيرا كه در آن مكان ۱ كاروان فرود آيد .
خوان : به ضم و كسر ، هر چه در او طعام نهند و بخورند ، معرّب خوان ، منتخب اللغات . ۲
آذربايجان ۳ : بر وزن عندليبان ، معرّب آذربايگان .
صين : معرّب چين .
مَهرجان : به فتح ، معرّب مهرگان .
طاجِن : به كسر جيم و ۴ طَيجَن بر وزن حيدر ، تابه كه بر آن چيزى بريان كنند . صاحب قاموس گفته كه اين هر دو معرّب است ، اما نگفته كه ۵ اصل چه بود .
شاهين : به معنى مرغ شكارى و به معنى عمود ترازو ، معرّب است ؛ كذا في المغرب ۶ ، لكن ۷ نگفته كه در اصل پارسى چه ۸ بوده و ظاهرا ۹ اين از آن قسم است كه به جنس بى تغيير در عربى نقل شده و اختلاف در احكام است ، چون الف و لام و انصراف و عدم ۱۰ انصراف ؛ اما شاهين كه در كيميا و احيا و كتب ۱۱ شافعيه واقع شده ، به معنى نى ۱۲ است كه شبانان ۱۳ نوازند و بدين معنى نيز معرّب است .
كازَرون : به فتح زاء ، معرّب كازْرون ۱۴ به سكون زاء ؛ چه التقاء ساكنين در فارسى جايز است و در عربى غير جايز .
قَبّان : به فتح قاف و تشديد باء ، معرّب كَپان به فتح و باء فارسى مخفف و مشدد .
قَرَسْطون : به فتحتين و سكون سين ، معرّب كرستون و آن كپان بزرگ باشد .
ارزن : معرّب ارژن كه ارجن نيز گويند و آن چوبى است معروف كه از آن عصا
1.م : - و.
2.م : موضع.
3.اين واژه و معنى اش در م نيست.
4.م : آذربيجان.
5.م : + در.
6.م : - كذا في المغرب.
7.م: اما.
8.اصل : ـ چه.
9.م : + كه.
10.اصل : غير.
11.م : + فقه.
12.م : نيى.
13.م : + و حاجيان.
14.م : كازران.