خدمتگزار امام رضا عليه السلام مىگويد : يكى از زنادقه[۱]خدمت امام رضا عليه السلام رسيد ، در حالى كه جماعتى نزد آن حضرت بودند .
بديهىترين نقاط ضعف منكران مبدأ و معاد
امام عليه السلام رو به او نمود و فرمود : اگر فرضاً نظريّه شما [ در رابطه با مبدأ و معاد ، ]صحيح باشد ، و حال آنكه چنين نيست ، آيا قبول دارى كه در نهايت ، ما و شما يكسان هستيم و نمازها و روزهها و زكاتهاى ما و اعتراف ما به مبدأ و معاد ، براى ما زيانى ندارد؟
زنديق كه پاسخى نداشت ، سكوت اختيار كرد .
امام عليه السلام ادامه داد و فرمود : اگر نظريّه ما [ در رابطه با مبدأ و معاد ، ]صحيح باشد ، در حالىكه چنين هم هست ، آيا قبول دارى كه شما هلاك شدهايد و ما نجات يافتهايم ؟
خدا چگونه و كجاست ؟!
زِنديق كه باز پاسخى نداشت ، سخن را به جاى ديگر كشيد و گفت : خدا رحمتت كند! به من بگو كه او (خدا ) چگونه است و كجاست ؟
امام عليه السلام : واى بر تو ! راه را اشتباه رفتى . او «كجا» را به وجود آورد ؛ او بود و «مكانى» نبود . نيز او «چگونگى» را ايجاد كرد ؛ او بود و «چگونگى» وجود نداشت . خداوند با كيفيت و مكان ، شناخته نمىشود و با حواس ، قابل درك نيست، و او را با هيچ چيز نمىتوان مقايسه نمود .
زنديق : بنابراين او چيزى نيست ؛ چون با هيچ يك از حواس ، قابل درك نيست .
امام عليه السلام : واى بر تو! چون حواس نمىتوانند او را ادراك كند ، تو منكِر او مىشوى ؟ ما درست بر عكس ، به دليل اينكه حواس ما از ادارك او ناتواناند ، يقين مىكنيم كه او پروردگار ماست و شباهتى با ساير موجودات ندارد !
خدا كى به وجود آمد ؟!
زنديق : پس به من بگو كه او كِى به وجود آمده است ؟
امام عليه السلام : تو به من بگو كه كِى نبوده تا به تو بگويم كه كِى وجود يافته است ؟
دليل وجود خدا
زنديق : به چه دليل مىگويى كه هست ؟
امام عليه السلام : به دليل اينكه وقتى من به خويش مىنگرم ، مىبينم كه نمىتوانم در طول و عرض ، چيزى به خود اضافه و يا از خود كم نمايم و نمىتوانم ناخوشىها را از خويش دفع، و منفعت را به سوى خود جلب كنم . روى اين حساب فهميدم كه بنياد هستى من ، بنايى دارد و لذا به او اعتراف كردم .
علاوه بر اين، با رؤيت پديده ابرها و گردش بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و غيره - كه آيات شگفتانگيز و متقن آفرينش هستند - دانستم كه اين امور ، تدبير كننده و پديدآورندهاى دارند .
چرا خدا ديده نمىشود ؟
زنديق : اگر خدا وجود دارد ، پس چرا چشمم او را نمىبيند ؟
امام عليه السلام : تا اينكه ميان او - كه پديده نيست - و آفريدهها تفاوت باشد . او والاتر از آن است كه ديده ، او را درك كند، يا خيال به او احاطه يابد، يا عقل به كُنه او برسد .
زنديق : پس ، حد و مرز او را براى من بيان كن .
امام عليه السلام : او بى نهايت است و حد و مرزى ندارد .
چرا خدا بىنهايت است ؟!
زنديق : چرا [خدا بىنهايت است] ؟
امام عليه السلام : چون هر چيزى كه محدود است، نهايت دارد، و احتمال محدوديت ، مساوى است با احتمال زياده و نقصانپذيرى .
بنا بر اين ، او محدود نيست و زياده و نقصان نمىپذيرد و قابل تجزيه نيست و به وهم نمىآيد .
تبيين صفات خدا
زنديق : توضيح بدهيد اينكه مىگوييد : خداوندْ لطيف، شنوا ، بينا، دانا و حكيم است، آيا شنيدنْ جز با گوش ، ديدنْ جز با چشم، ظريفكارى جز با دست، و حكمت جز با سازندگى ، امكانپذير است ؟
امام عليه السلام : مقصود از اينكه مىگوييم خداوند ، لطيف و ظريفكار است ، آن است كه او در پديد آوردن مصنوعات ، ظرافت و دقت دارد . نمىبينى وقتى يكى در انتخاب چيزى ظرافت و دقت به خرج مىدهد، مىگويند : «فلانى چه قدر با لطافت كار مىكند»؟ بنا بر اين چرا اين معنا به آفريننده باشُكوه جهان گفته نشود ؟
و اينكه ما مىگوييم خداوند شنواست ، براى اين است كه هيچ صدايى از او پنهان نيست و در تشخيص هيچ لغتى اشتباه نمىكند . بنابراين او شنواست ؛ ولى نه به وسيله گوش .
و گفتم : او بيناست ؛ زيرا او جاى پاى مورچه ريز سياه را در شب تاريك بر سنگ سياه مىبيند ؛ او حركت مور را در شب قيرگون مشاهده مىنمايد . بنا بر اين او بيناست ؛ ولى نه به وسيله چشم ، همانند آفريده خود .
اين مناظره آنقدر طول كشيد تا اينكه در همان جلسه زنديق ، اسلام اختيار كرد .
[۲]
[۱]زنادقه جمع زنديق (به معناى بى دين) است .
[۲]الاحتجاج ، ج ۲ ، ص ۱۷۱ - ۱۷۳ .