دليل نبوّت زردشت
بزرگ زردشتيان : او چيزهايى براى ما آورده كه پيش از او كسى نياورده بود . ما او را نديدهايم ؛ ولى از پدران ما به ما رسيده كه او چيزهايى را براى ما حلال كرده كه ديگران نكردهاند . از اين جهت ، ما پيرو او شديم .
امام عليه السلام : آيا از راه اخبار پيشينيان ، نبوّت او براى شما ثابت شده است ؟
بزرگ زردشتيان : آرى .
امام عليه السلام : اين اخبار ، در مورد نبوّت پيامبران[ ديگر] و موسى و عيسى و محمّد هم هست . پس چرا به نبوّت اينها اعتراف نمىكنيد ؟
فروماندن بزرگ زردشتيان
بزرگ زردشتيان ، ديگر نتوانست چيزى بگويد .
ابّهت خاصى مجلس را فرا گرفته بود و ديگر كسى چيزى نمىگفت .
امام، خطاب به حاضران نمود و فرمود : اگر در ميان شما كسى هست كه مخالف با اسلام است ، بدون اين كه شرم كند ، هر چه مىخواهد ، سؤال كند ؟
مناظره امام عليه السلام و عمران الصّابى
شخصى به نام عمران ، از جاى برخاست و گفت : اى دانشمند! اگر دعوت به سؤال نمىكرديد ، اقدام به پرسش نمىكردم، كه من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتهام و با متكلّمين بحث كردهام ؛ ولى هنوز كسى نتوانسته است براى من ، «خداى يگانهاى » را كه جز او قيام به وحدانيت خود ندارد ، ثابت كند . اجازه مىدهى كه بپرسم ؟
امام عليه السلام : اگر در ميان اين جمعيت ، شخصى به نام «عمران الصابى» باشد ، تويى .
عمران : من همانم .
امام عليه السلام : سؤال كن ؛ ولى انصاف را از دست نده، و از پرگويىهاى بىمورد و ستم در بحث بپرهيز .
عمران : به خدا سوگند ، تنها منظورم يافتن حقيقت است .
امام عليه السلام : سؤال كن .
مردم براى اينكه مناظره امام و عمران را بهتر بشنوند ، به هم فشار آوردند و نزديك شدند .
ايمان آوردن عمران
عمران شروع به سؤال كرد و امام پاسخ مىداد، تا اينكه تمام شبهات او حل شد . پس از واضح شدن حقيقت ، او با كمال شهامت در برابر انبوه جمعيت ، به يكتايى خدا و رسالت خاتم انبيا شهادت داد و سپس رو به قبله كرد و به سجده افتاد .
فضاى مجلس پس از پايان مناظره
نوفلى مىگويد : وقتى متكلّمين ، كيفيت مناظره و تسليم شدن عمران را مشاهده كردند ، با توجّه به اينكه او كسى بود كه تا كنون هيچكس در فنّ مناظره بر او پيروز نشده بود، هيچكدام جرأت بحث كردن با امام را پيدا نكردند . بنابراين ، مجلس پايان يافت و مردم ، متفرق شدند .
پيغام عموى امام عليه السلام به ايشان!
من با گروهى از ياران بودم كه محمّد بن جعفر (عموى امام) به دنبال من فرستاد . پيش او رفتم .
او به من گفت : نوفلى! ديدى كه دوستت امروز چه كرد ؟ به خدا سوگند ، گمان نمىكردم كه على بن موسى بتواند اينگونه بحث كند، و تا كنون ما او را اينگونه نشناخته بوديم! مگر در مدينه درس كلام[۱]مىگفت ، يا اهل كلام نزد او جمع مىشدند ؟
گفتم : مردم هنگام حج رفتن نزد او مىآمدند و مسائلى از حلال و حرام سؤال مىكردند، و گاه مىشد كه با كسى كه مىآمد ، مناظره [ ى كلامى ]مىكرد .
محمّد بن جعفر گفت : من مىترسم كه اين مرد (مأمون) به وى حسد برد و او را مسموم كند، يا بلاى ديگرى بر سرش آورد . به او بگو كه در اينگونه مجالس شركت نكند .
گفتم : از من نمىپذيرد، و تنها هدف اين مرد (مأمون ) ، اين بود كه او را بيازمايد كه آيا چيزى از دانش پدرانش نزد او هست ، يا خير ؟
محمّد بن جعفر گفت : از قول من به او بگو كه عمويت مايل نيست در اين گونه مسائل وارد شوى و از جهات مختلف دوست دارد كه اين گونه برخوردها را نداشته باشى .
پاسخ امام عليه السلام به پيام عمو
نوفلى مىگويد : وقتى خدمت امام رسيدم و پيغام عمو را به او رساندم، امام لبخندى زد و سپس فرمود : خدا عمويم را حفظ كند ؛ چه خوب او را مىشناسم . چرا مايل نيست ؟
هديه امام به عمران
اين را بگفت و خدمتكارش را صدا زد و به او گفت : برو سراغ عمران و او را پيش من بياور .
من گفتم : فدايت شوم! من مىدانم عمران كجاست . او نزد يكى از برادران شيعه است .
فرمود : مانعى ندارد . مركَبى براى او بياوريد .
سوار شدم و او را آوردم . امام به او « خوش آمد » گفت و يك لباس و يك مركَب و ده هزار درهم به او هديه داد .
گفتم : فدايت شوم! مانند جَدّت اميرالمؤمنين عليه السلام رفتار كردى !
فرمود : چنين بايد كرد .
سپس فرمود شام آوردند . مرا طرف راست خود نشاند و عمران را طرف چپ، و با امام ، شام را صرف كرديم .
توانِ علمى عمران
پس از آن مجلس، متكلّمين از مكتبهاى مختلف، پيش عمران جمع مىشدند و او نظريّههاى آنان را باطل مىساخت تا اينكه از او اجتناب كردند ... .[۲]
[۱]علم كلام، علمى است كه در آن از ذات و صفات خدا، واحوال ممكنات بر اساس مبانى اسلام بحث مىشود ؛ ولى ظاهراً در اينجا مراد ، اعم از اين معناست .
[۲]بحار الأنوار ، ج ۱۰ ، ص ۲۹۹ - ۳۱۸ (به نقل از : التوحيد ، صدوق ، ص ۴۲۸ - ۴۵۷ و عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج ۱ ص ۱۵۷ - ۱۶۱ و الاحتجاج ، ص ۲۲۶ - ۲۳۳) .