بررسی روایت «حمال ذو وجوه» بودن قرآن در نهج البلاغه - صفحه 138

بیشتر تاریخی و روایی هستند _ استنباط و استخراج خواهد کرد.

مفهوم‌شناسی

قبل از پرداختن به ابعاد فضای صدور کلام 77، مناسب است کمی به بررسی دو واژه «حمال» و «وجوه» در عبارت «حمال ذو وجوه» پرداخته شود.

اصل واژه «حمل»، «به فتح حاء و لام» به معنای گوسفند نر یا برجی از برج‏های دوازده گانه است.۱ واژه حمّال نیز به مرکب رام و فرمان‌پذیر اطلاق می‏شود و«حومل» به معنای محل قرار دادن و نهادن چیزی است.۲ از آن‌جایی که گوسفند نر یا مرکب رام پذیرنده بار و مانند آن است، از این رو، از فعل «حَمَلَ»، معنای محوری «بار كردن»، «حمل كردن» و «پذیرفتن» استنباط می‏شود و دیگر معانی استعمال شده در باره «حمل»، به معنای محوری پیش گفته باز می‏گردند.۳ از سوی دیگر، هیئت «فعّال» دلالت بر صیغه مبالغه دارد. از این رو، حمّال به معنا بسیار حمل كننده یا بسیار پذیرنده و در بردارنده است.۴

در نهج البلاغه، واژه «حمّال»، علاوه بر كلام 77 در خطبه 17 نیز به كار رفته است؛ آن‌جا كه امام در معرفی برخی از عناصر نامطلوب جامعه می‏فرماید:

۰.ضالّ عن هدی من كان قبلَه مضلّ لمن اقتدی به فی حیاته و بعد وفاته حمّال خطایا غیره؛ ۵

۰.گمراه است از راه كسی كه پیش از او به راه راست رفته و گمراه كننده است كسانی را كه در زنده بودن و بعد از مردنش از او پیروی می‏كنند. بار گناهان غیر خود را حمل كرده...

که در این‌جا نیز واژه «حمال» به همان معنایی آمده است كه درکلام 77 گذشت؛ چنان که مترجمان نهج البلاغه «حمّال» را در «حمّال خطایا غیره» به «به دوش كشیدن و حمل كردن»۶ یا «برگرفتن»۷ معنا كرده‏اند.

1.. العین، ص۲۴۰.

2.. قال الازهری: رایت بالبادیة حملاً ذلولاً اسمه حمّال. حومل: موضع (لسان العرب، ج۱۱، ص۱۸۲).

3.. همان، ج۱۱، ص ۱۷۳ - ۱۸۴. هم‏چنین، محققان معاصر _ که به واژگان نهج البلاغه پرداخته‌اند _ بر این بار معنایی تاکید کرده‌اند (ر.ک: سیری در فرهنگ لغات نهج البلاغه، ص۵۸۰؛ واژه‏های نهج البلاغه، ص۱۹۲).

4.. مجمع البحرین، ص۵۷۷. هم‏چنین، در شرح ادبی گرانسنگ نهج البلاغه قرن هشتم (شارح نامعلوم) به مقدمه و تصحیح عزیزالله عطاردی، ص۲۱۶ ذیل (حمّال) آمده است: «اسم فاعل شدّد للمبالغة كضّراب».

5.. نهج البلاغه، خطبه ۱۷.

6.. ر. ک: ترجمه‏های ملافتح الله كاشانی، شهیدی و ترجمه قرن ۵ و ۶ به تصحیح جوینی.

7.. ر. ك: ترجمه‏های مكارم شیرازی، ارفع، آیتی، فیض الاسلام.

صفحه از 149