البته قراین حاكی از آن است كه امام با شخص ابو موسی اشعری به عنوان حكم موافق نبوده و گزینههایی چون مالك اشتر و ابن عباس را مدنظر داشت، اما اصرار و تهدیدات سادهلوحان و مغرضان داخلی كار را به گونه دیگری پیش برد. این نكته مورد توجه برخی همچون، ابی جعفر اسكافی معتزلی (م240ق) بوده كه آورده است:
۰.آنچه را كه علی نسبت به گماردن شریح به فرماندهی سپاه و فرستادن ابن عباس به منظور نماز و نظارت بر امور انجام داد، خود دلیلی است بر ادعای ما كه امام علی با حكمیت ابوموسی اشعری مخالف بوده و راضی به سرپرستی او بر امور نبود. این است كه ابن عباس را همراه گروه فرستاد تا ابو موسی بر آنها نماز نخواند و این نشان میدهد كه فرستادن ابو موسی، به خواسته و اصرار اهل یمن و اصحاب آنها بود.۱
به هر روی، به گفته اسكافی، ابو موسی اشعری و عمرو عاص برای حكمیت به گفت و گو نشستند، در حالی كه حكم كتاب خدا و آنچه را كه به خاطر آن فرستاده شده بودند، كنار گذاشته و مانند اهل هوی و رأی برخورد نمودند. طی نقشهای عمرو عاص به ابو موسی پیشنهاد بركناری هر دو خلیفه را داد و او نیز ساده لوحانه پذیرفت. ابتدا ابو موسی بر منبر رفت و علی را از خلافت خلع كرد. سپس نوبت به عمرو عاص رسید و اعلام نمود که ابو موسی صاحب خویش (علی) را خلع كرد و من نیز او را خلع میكنم و از سوی دیگر، صاحب خود (معاویه) را ولی امر شما قرار میدهم و او شایستهترین افراد به این مقام (خلافت) است.۲
پس از جریان حكمیت، گروهی از سپاه علی علیه السلام كناره گرفته و در منطقهای به نام حروراء منزل گرفتند. آنها علاوه بر سپاه معاویه، سپاه علی را نیز به كفر و خروج از اسلام متهم كردند.
در واقع، همان كسانی كه علی علیه السلام را به پذیرش حكمیت وا داشتند و او را تهدید كردند كه در صورت نپذیرفتن حكمیت، او را به معاویه تحویل میدهند یا با او مانند عثمان رفتار خواهند كرد، وقتی حضرت به حكمیت تن داد، علیه او شوریدند و پذیرش حكمیت را كفر نامیده؛ علی علیه السلام را تكفیر كردند و از او خواستند به كفر خود اعتراف كرده و از این گناه