بررسی روایت «حمال ذو وجوه» بودن قرآن در نهج البلاغه - صفحه 143

حكم الاّ لله). ابن عباس به آنها گفت: اگر با كتاب خدا و سنت با شما محاجه كنم، بر می‏گردید؟ سپس با ذكر شواهدی از قرآن و سنت از جمله آیه «فابعثوا حكماً‌من اهله و حكماً من اهلها ان یریدا اصلاحاً»،۱ به اشكالات خوارج پاسخ داد؛ بدون آن كه خوارج بتوانند خدشه‏ای بر حرف‏های ابن عباس وارد كنند و در نتیجه، بیست هزار نفر حرف‏های ابن عباس را پذیرفته و برگشتند و چهار هزار نفر باقی مانده و جنگیدند.۲

نسایی (م303ق) نیز به نقل از ابو زمیل، کمابیش همان گزارش صنعانی را ذكر كرده و سه اشكال خوارج و پاسخ‏های ابن عباس را می‏آورد، اما در پایان، بر خلاف صنعانی تعداد پذیرفتگان را دو هزار نفر (نه بیست هزار نفر) می‏شمارد.۳ دو گزارش فوق می‏رساند که ابن عباس با کتاب و سنت با خوارج احتجاج نمود و تعداد زیادی از آنان را اقناع کرد.

2) نقش کمکی و موفقیت آمیز ابن عباس

در مسند ابویعلی موصلی نقل شده ابن شداد بن المعاد به عایشه چنین می‏گوید: وقتی علی علیه السلام به معاویه نامه می‏نویسد و داوران (به باطل) حكم كردند، هیجده هزار نفر در سرزمین حروراء سكنا داشتند و علیه امام علی علیه السلام موضع گرفتند. علی علیه السلام آنها را جمع كرد و قرآن را مقابل خود قرار داده و گفت: «ای قرآن، سخن بگو!». مردم با تعجب گفتند: قرآن كه سخن نمی‏گوید! حضرت فرمود: «(پس قرآن سخن نمی‏گوید) و خداوند فرمود در اختلافات از دو طرف حكم و داور برگزینید (فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها؛ از طرف زن داوری و از طرف مرد داوری برگزینید) و در مسأله جلوگیری از ریختن خون مسلمین نیز انتخاب حكم و داور لازم است؛ چرا كه از موضوع اختلاف زن و شوهر مهم‌تر است». سپس علی علیه السلام ابن عباس را سوی آنها می‏فرستد و تا با آنها محاجه می‏كند و پس از سه روز، چهار هزار نفر برگشتند.۴

گزارش فوق می‌رساند احتجاج و مناظره اولیه توسط امام علیه السلام صورت گرفت و ابن عباس بعد از احتجاج امام علیه السلام به سوی خوارج رفته و مناظرات خود را آغاز می‏کند. گفتنی است بسیاری از آن‏چه ابن عباس در احتجاجات خود به آنها استناد جسته می‏جست، ناشی از

1.. سوره نساء، آیه ۳۵ كه می‌فرماید: در هنگام بروز اختلافات خانوادگی، داورانی از بستگان زن و شوهر انتخاب شوند و حكمیت نمایند.

2.. المصنف، ج۱۰، ص۱۵۷.

3.. خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، ص۱۴۸.

4.. مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۷.

صفحه از 149