2. احتمال دیگر، آن كه مورخان، گر چه اصل جریان را گزارش نمودهاند، اما ممكن است برخی از عبارات و جملات را به صورت نقل به معنا و تلمیحی آورده باشند؛ چنان که از شواهد پیش گفته در منابع و مصادر، مسأله زیادت و نقصان در جملات و گزارشها و تغییر و تبدل در آنها به دست میآید. شاید هم برخی از ناقلان به دلایل مختلف، از جمله جلالت مقام ابن عباس، به نقل كلام حضرت امیر مؤمنان علیه السلام روی خوش نشان نداده و از آوردن آن خودداری كرده باشند؛ چرا كه برخی مانند صنعانی و نسایی آوردهاند که امام علیه السلام ابن عباس را به علت مناظره با قرآن مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد.۱
جمع بندی
در جمع بندی گزارشها باید گفت که نمیتوان در این باره اظهار نظر قطعی نمود و بر یک قول پای فشرد؛ چرا که اقوال متفاوت است؛ اما به نظر میرسد قول اسکافی به واقع نزدیکتر باشد؛ یعنی نگرانیهای امام علیه السلام کاملاً بجا بوده و بر طبق شواهد، ابن عباس در مناظره خود با خوارج به آیات قرآن استناد جست. در این هنگام بود که امام علیه السلام سررسید و ابن عباس را به علت مناظره با قرآن مورد سرزنش قرار داد. سپس امام علیه السلام خود به احتجاج با آنها میپردازد و جمع زیادی را هدایت میکند. بیشتر دانشمندان نیز در فرجام این داستان چنین آوردهاندكه امام علی علیه السلام با دلایل و شواهد قاطع و مبین از آیات قرآن و سنت نبوی و تحلیلی منطقی آنها، غبار شبهات را زدود و جمعیت كثیری را مجاب و به ساحل نجات رهنمون ساخت.۲
بر این اساس، گزارش منابعی۳ كه از موفقیت ابن عباس مبنی بر احتجاج با قرآن و اقناع اكثریت و بازگشت بیست هزار نفری آنها خبر دادهاند، صحیح به نظر نمیرسد؛ چرا که با کلام امام معصوم علیه السلام و آیندهنگری او همخوانی ندارد؛ به ویژه آن که این عدد در منابع دیگر به چشم نمیخورد و چنین رقمی بعید است. البته گزارش نسایی مبنی بر احتجاج ابن عباس و بازگشت اقلیت دو هزار نفری.۴ نقش کمکی ابن عباس یا گزارشهای دیگر مبنی بر احتجاج تمام و كمال امام علی علیه السلام با قرآن۵ (بعد از احتجاج ناتمام قنبر و ابن عباس) و هدایت توده كثیری از خوارج، پذیرفتنیتر است.
1.. المصنف، ج۱۰، ص۱۵۷؛ السنن الکبری، ج۵، ص۸۶۷.
2.. المعیار و الموازنة، ص۱۹۸ - ۲۰۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۲ - ۲۰۵؛ الاحتجاج، ص۹۹ - ۱۰۰.
3.. مانند: المصنف، ج۱۰، ص۱۵۷.
4.. السنن الکبری، ج۵، ص۱۶۷.
5.. منابعی مانند: المناقب، ص۴۰۶ - ۴۱۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۴ - ۲۷۶.