دروغ
شانزدهم از جمله كبائر ـ چنانچه از حديث اعمش كه ابن بابويه رحمه الله در خصال از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و از حديث «شرايعِ دين» كه در عيون أخبار الرضا عليه السلام از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده ، ظاهر مى شود ـ ، دروغ گفتن است .[۱]و احاديث در باب مذمّت دروغ گفتن ، قبل از اين مذكور شد و بدترين دروغ ها ، دروغ بر خدا و رسول و ائمّه عليهم السلام است و در خصوص آن ، وارد شده كه از جمله كبائر است ، چنانچه ابن بابويه ، در كتاب من لا يحضره الفقيه و كتاب ثواب الأعمال ، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه : دروغ بر خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ و بر حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و بر اوصيا عليهم السلام از جمله كبائر است .[۲]
و كلينى رحمه الله از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : دروغ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله ، از جمله كبائر است[۳]و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود كه در پيش آن حضرت ، مذكور شد كه حايك (يعنى جولاه[۴]) ملعون است . فرمود كه : حايكى كه ملعون است ، كسى است كه دروغ بر خدا و رسول صلى الله عليه و آله مى بافد .[۵]
و از ابو بصير روايت كرده كه گفت : شنيدم از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود : دروغ ، روزه را باطل مى كند . گفتم : كدام يك از ما هست كه از او دروغ ، سر نزند؟ فرمود كه : چنان نيست كه تو فهميدى . دروغى كه مُبطل روزه است ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه عليهم السلام است .[۶]
و از جمله دروغ هاى بسيار بد ، گواهى دروغ و كتمان شهادت است . و ابن بابويه رحمه الله در فقيه ، از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود : تمام نمى شود سخن گواهى كه به دروغ ، پيش حاكم شهادت مى دهد تا وقتى كه جاى خود را در جهنّم ، مهيّا ساخته باشد و همچنين كسى كه گواهى خود را پنهان كند .[۷]
و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه : هيچ مردى نيست كه گواهى بر مردى مسلمان بدهد از براى مالى كه از او گرفته شود ، مگر آن كه خداى تعالى ، در همان جا يا در عوض اين گواهى كه داده ، نوشته اى بنويسد براى او كه به جهنّمش برند .[۸]
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود كه : گواهان دروغ را تازيانه مى زنند و قدر مقرّرى ندارد و اختيار تعيين قدر ، با امام است و ايشان را در ميان مردم مى گردانند .[۹]
و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : كسى كه گواهى اى را پنهان كند يا گواهى اى بدهد از براى آن كه خون مسلمانى ضايع شود يا نقصان مالى به مسلمانى برسد ، در روز قيامت كه حاضر مى شود ، تاريكى در روى او خواهد بود ، آن قدر كه چشم ، كار كند ؛ يعنى در نهايتِ تاريكى خواهد بود يا آن كه تاريكى و ظلمت او به قدر چشم كار كردن ، جاها را تاريك مى كند .
و [ نيز ] فرمود كه : در روى او خراشى خواهد بود و مردم ، او را خواهند شناخت به نام و نسبش ، و كسى كه شهادت حقّى بدهد از براى آن كه مال مسلمانى را زنده كند ، در روز قيامت كه حاضر مى شود ، رويش نورانى خواهد بود ، به قدر آن كه چشم ، كار كند و خلايق ، او را به نام و نسب ، خواهند شناخت .
بعد از آن ، حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه : نمى بينى كه خداى تعالى مى فرمايد كه :«وَ أَقِيمُواْ الشَّهَادَةَ»[۱۰]؛[۱۱]يعنى «اداى شهادت را از براى خدا بكنيد» ؟
و فرمود در تفسير قول الهى كه فرموده :«وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ»،[۱۲]كه مراد ، آن است كه كسى كه شهادت را كتمان مى كند ، دلش كافر است .[۱۳]
و در حديث مناهى نبى صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود : كسى كه گواهى دروغ در باب يكى از مردمان بدهد ، او را به زبانش مى آويزند با منافقين در دَرَك اَسفَل ، يعنى طبقه پايين جهنّم .[۱۴]
و بدان كه كتمان شهادت ، به حَسَب ظاهر ، دو نوع مى تواند بود : يكى آن كه گواهى از كسى بطلبند ، و داند و انكار كند و بگويد : من بر اين معنى ، شاهد نيستم . و ديگر آن كه صاحب حق ، محتاج به گواهى او باشد و نداند كه آن شخص در آن مطلب ، شاهد است و او داند كه ايشان ، گواه مى خواهند به جهتِ احياى حق ، و اظهار نكند كه : «من ، گواهى دارم» .
و قِسم اوّل ، داخل دروغ است و قِسم دوم ، اگرچه داخل دروغ نيست ؛ زيرا كه سخنى نگفته كه راست يا دروغ باشد ؛ امّا نهى و وعيدى كه در باب كتمان شهادت وارد شده ، شامل آن هست و كتمان شهادت ، وقتى بد است كه باعث ظلم و ضرر مؤمنى شود . و همچنان كه اداى شهادت ، واجب است ، متحمّل شدن شهادت ، يعنى گواه شدن در جايى كه او را گواه گيرند ، واجب است ، موافق آنچه از چند حديث ، ظاهر مى شود . و ميانه علما در وجوب تحمّل شهادت ، خلاف است و تفسير قول الهى كه فرموده :«وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُوا»،[۱۵]در حديث ، بر اين وجه واقع شده كه بايد كه امتناع و اِبا ننمايند كسانى كه مردم خواهند ايشان را گواه گيرند ، از گواه شدن .[۱۶]
[۱]. الخصال ، ص ۶۱۰ ، ح ۹ ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج ۱ ، ص ۱۳۴ ، ح ۱ .
[۲]. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۳ ، ص ۵۶۸ ، ح ۴۹۴۲ ؛ ثواب الأعمال ، ص ۲۶۸ .
[۳]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۳۹، ح ۵ .
[۴]. جولاه: يعنى بافنده و كسى كه شغل او بافندگى است .
[۵]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۴۰ ، ح ۱۰ .
[۶]. همان ، ح ۹ .
[۷]. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۳ ، ص ۶۰ ، ح ۳۳۳۷ .
[۸]. همان ، ص ۶۱ ، ح ۳۳۳۸ .
[۹]. همان ، ص ۵۹ ، ح ۳۳۳۲ .
[۱۰]. سوره طلاق ، آيه ۲ .
[۱۱]. همان ، ص ۵۸ ، ح ۳۳۲۹ .
[۱۲]. سوره بقره ، آيه ۲۸۳.
[۱۳]. همان ، ح ۳۳۳۰ .
[۱۴]. همان ، ج ۴ ، ص ۱۵ .
[۱۵]. سوره بقره ، آيه ۲۸۲ .
[۱۶]. تفسير الامام العسكري، ص ۶۷۸، ح ۳۷۸ و ۳۷۹ ؛ تفسير العيّاشى، ج ۱، ص ۱۵۵، ح ۵۲۳ و ۵۲۴ .