مير حامد حسين در ادامه ميگويد: «چگونه وجود حديث ثقلين در کتابي که تا اين حد از صحت سندي برخوردار است و در نگارش آن دقّت تام به کار رفته و در هنگام اختلاف، مرجع حل اختلاف به شمار ميرود، نميتواند معتبر باشد؟ با اين وصف، چگونه بخاري معتقد است که اين حديث، از احاديث منکر است؟»
در ادامه، مير حامد حسين با ذکر اقوال ديگري از کتب اهل سنّت، مانند سيوطي، ثعالبي و از خود دهلوي (صاحب تحفه)، به توثيق احمد بن حنبل ميپردازد. و در پايان به عنوان نتيجه بيان ميکند که براي هر صاحب خرد و هوشي روشن شد که نسبت «منکر بودن حديث ثقلين» به احمد بن حنبل، دروغي بزرگ و ناشناخته و بهتاني بزرگ است: فقد ظهر لكل ذي تتبّع و فطنةٍ، أنّ نسبة كون حديث الثقلين من الأحاديث المنكر الي الامام احمد بن حنبل، كذبٌ منكرٌ و بهتانٌ عظيمٌ (ر. ک: همان جا).
در باره قدح ابن جوزي نيز ميگويد که ابنجوزي در کتاب خود، العلل المتناهية في الأحاديث الواهيه اين گونه آورده است:
حديث في الوصية لعترته: أنبأنا عبد الوهاب الأنماطي، قال: أخبرنا محمّد بن المظفر، قال: أخبرنا أحمد بن محمّد العتيقي،... عن أبي سعيد، قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: إنّي تارک فيکم الثقلين، کتاب الله و عترتي. و أنّهما لن يفترقا جميعاً حتي يردا علي الحوض، فانظروا کيف تخلفوني فيهما (همان جا).
ابن جوزي در باره اين حديث، صحّت اين حديث را به دليل تضعيف راويان آن از سوي احمد بن حنبل و يحيي بن معين، زير سؤال برده است.
حدود چهل صفحه از کتاب خلاصة عبقات الأنوار، پاسخ به ابن حوزي است. وي ابتدا به نقل اين حديث از کتب صحيح اهل سنّت پرداخته و توثيق بزرگان رجالي اهل سنّت را از روايان آن حديث را گزارش ميکند. در پايان نيز نقل ديگري از اين حديث را از کتاب ديگرِ ابنجوزي به نام المسلسلات ارائه ميکند که بر اعتقاد صحيح ابنجوزي بر صحّت اين حديث، دلالت ميکند.
در بخش سوم که «ملحق سند حديث ثقلين» است، به قلم تواناي سيد عبد العزيز طباطبايي نگاشته شده است. وي در اين بخش، تعداد 126 راوي را نقل کرده و بر شمار راويان مذکور توسّط علامه مير حامد حسين ميافزايد. اين راويان، از زمان صحابه شروع ميشوند و تا قرن چهاردهم ادامه دارند.
بحث دلالي
صاحب عبقات، بحث دلالت اين حديث شريف را با مقدّمهاي در باره الفاظ حديثي که دهلوي نقل کرده، آغاز و بيان ميکند که نقل زيد بن ارقم، به سه شکل مطوِّل، متوسّط و موجز، نقل شده و نقلي را که صاحب تحفه از زيد بن ارقم گزارش ميکند، تنها منحصر در اوست و هيچکس بسان