1. اشاعره و جبرگرايي. روش اشاعره در اين بحث، روش جبري است. آنان معتقدند که اوّلاً، صدور همه افعال، از سوي خداوند است و آدمي فعل خود را نميآفريند بلکه کسب ميکند. ثانياً، انسان مجبور است و دخالتي در سرنوشت خود ندارد. اعتقاد دوم زاييده اعتقاد اوّلي است ( تحقيق فلسفي کلامي در قضا و قدر، ص 27) اين اعتقاد، از نظر شيعه، کفر است (پاياننامه «قضا و قدر و سرنوشت انسان»، ص 80).
2. معتزله و تفويضگرايي. اينان اعتقاد دارندکه اوّلاً، خالق پس از خلق عالم، آن را به حال خود وا گذاشت؛ زيرا خلقت در بودنش نيازمند خالق نيست. ثانيا، انسان که جزيي از خلقت است، در افعال و اعمالش محتاج به خالق نيست و آزاد، مختار و متکي به خويش است. (ر.ک: تحقيق فلسفي ـ کلامي در قضا و قدر، ص 32) اين اعتقاد هم از نظر شيعه، شرک است (پاياننامه «قضا و قدر و سرنوشت انسان»، ص 80).
3. شيعه و امر بين الامرين. مکاتب اشعري و معتزلي، هرکدام از عهده تفسير افعال اختياري و ربط آن با قضا و قدر باز ماندهاند. شيعه، نه به صرف قادريت و صاحب اختيار دانستن خداوند، خويشتن را مجبور ميبيند و نه به واسطه مختار دانستن خود در امور، خداوند را از سلطنت و قادريت مياندازد؛ بلکه نگرش او جامع هر دو بوده و آن، امر بين الامرين است. ( تحقيق فلسفي ـ کلامي در قضا و قدر، ص 68 ـ 70)
نگاه اين سه فرقه از اين جهت اهميت دارد که در زندگي عملي و روش اجتماعي و کيفيت مقابله با حوادث، مؤثّر است. بديهي است که روحيه و روش کسي که معتقد است وجودي دست بسته است و تأثيري در سرنوشت ندارد، با شخصي که خود را حاکم بر سرنوشت ميداند و معتقد است آزاد آفريده شده، ( انسان و سرنوشت، ص 31) و همچنين با کسي که قائل به امري بين اين دو عقيده شده، کاملاً متفاوت است. از اين رو، پذيرفتن هر يک از اين سه عقيده، مهم است. در اينجا بدون اثبات و ردي، تنها نظر شيعه را قدري تبيين ميکنيم.
مثال: در ذهن خود فردي را تصور کنيم که با اختيار خود در پشت ميز مينشيند، مطالعه ميکند، استراحت ميکند، ميخورد، ميخوابد، و کارهايي از اين قبيل انجام ميدهد. آن فرد فکر ميکند به اختيار خود کارهايش را انجام ميدهد امّا به هيچ عنوان بي نياز از خدا نيست؛ زيرا او چنين موجودي را خلق کرده است و در عالم، قدرت و فيض مستمر از سوي خداوند(جلَّ جَلالُه) جاري است، ولي اختيار و گزينش اعمال از انسان است. ( تحقيق فلسفي ـ کلامي در قضا و قدر، ص 77) به عبارت ديگر، علم و اراده ازلي خداوند، به عمل اختياري ما تعلّق ميگيرد (همان،
ص 113).
انسان ميتواند در قضا و قدر تغيير ايجاد کند امّا نميتواند از حيطه آن خارج شود. ( الکافي، ج 1، ص 152، ح 2: إنَّهَليس شيءٌ فيه قَبضٌ وَ بسطٌمِمّا أمرُ الله بِه أو نهي عَنه الا وَ فَيه للهِ إبتلاءٌَو