درمان حُزن و باور به قضا و قدر - صفحه 154

قضا و قدر تکليفي

همه افعال انسان در تکليف و تشريع خداوند، به واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح قابل تقسيم است که در ارتباط با اختيار انسان است. قضا و قدر به اين معنا، قضا و قدر تکليفي است. انسان به وسيله اختيار خود هر عملي را که انجام دهد، در قالب يکي از اين پنج عنوان جاي مي‌گيرد و موجب ثواب يا عقاب خواهد بود. اين نوع از قضا و قدر، بر گرفته از اين کلام امير مؤمنان عليه السلام است که در توضيح قضا و قدر بيان فرمود: «الامُر بِالطَّاعَه وَ النَّهي عَنِ المَعصِيه... وَ الوَعدِ وَ الوَعِيدِ وَ التَّرغِيبِوَ التَرهِيبِ، کلُّ ذلک قضاء الله فِي أفعَالِنا وَ قَدَرَه لِأعمَالِنا؛ (همان، ج ۵، ص ۹۶، ح ۲۰) امر به بندگي و نهي از گناه... وعده خوب و بد، و ثواب و عقاب، قضاي خداوند در کردارِ ما و تقدير او در اعمال ماست».
يا در کلام ديگر حضرت امير عليه السلام در پاسخ فردي که گفت: آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهي بود؟ فرمود: «ما از تپه‌اي بالا نرفتيم و از بلندي به پايين نيامديم مگر به قضا و قدر الهي». آن مرد پرسيد: پس ما ديگر مأجور نيستيم؟ اين جا امام عليه السلام بيان داشتد: «وَيحَکَ، لَعَلَّکَ ظَننت قضاءً لَازِماً وً قًدراً حتماً. لو کًانَ کَذَلِکَ، لَبَطَلَ الثَّوابُُ وَ العِقابُ، وَ سَقَطَ الوعدَ وَ الوَعيدَ. إنَّ اللهَأمَرَ عِباَدَه تَخَييراً و نَهَاهُم تَحذِيراً وً کًلَّفَ يسيراَ وَ لم يکَلِّف عَسيراً، و أُعطي علَي القَليلِ کَثيراً و لَم يعصِمَغلُوباً وَ لَم يعط مکرهاً؛ ( نهج البلاغه، حکمت ۷۸) واي بر تو، شايد قضاي لازم و قدر حتمي را گمان کرده‌اي؟ اگر چنين بود، پاداش و کيفر، بشارت و تهديد الهي، بيهوده بود. خداوند سبحان، بندگان خود را امر کرد در حالي که اختيار دارند و نهي فرمود تا بترسند. احکام آساني را واجب کرد و چيز دشواري تکليف نفرمود و پاداش اعمال اندک را فراوان قرار داد. با نافرماني بندگان مغلوب نخواهد شد و با اکراه عطا و بخشش نمي‌کند».
نبايد فراموش کرد، اين قدرت و استطاعت که خداوند به انسان بخشيده، متفاوت از قدرت و استطاعتي است که انساني به انسان ديگر مي‌بخشد. چرا که وقتي فردي چيزي را به ديگري عطا مي‌کند ديگر او مالک آن نيست؛ درحالي که خداوند در عين اين که اختيار را بخشيده است، خود نيز به عنوان قدرت برتر و والاتر، مالک آن است. از اين رو، توانايي دخل و تصرّف را در آن ـ البته طبق قوانيني خاص و در قالب قانون علّيت ـ دارد. در روايتي از امام رضا عليه السلام چنين رسيده است: «إذا اَرادَ الله أمراً، سَلَبَ العِبادَ عقولَهم فَاَنَفَذَ أمرَه وَ تَمَّت إرادَتَه، فَاذا أنفَذَ أمره، رَدَ إلي کلِّ ذي عَقلٍ عقلَه. فَيقُولُ: کَيفَ ذَا؟ مِن أينَ ذا؟؛ ( تحف العقول، ص ۴۶۶) هر گاه خداوند چيزي را بخواهد، عقل‌هاي بندگان را از آنان سلب مي‌کند و حکم خود را به اجرا در مي‌آورد و خواسته خود را به پايان مي‌رساند. همين که حکم خود را اجرا کرد، عقل هر صاحب عقل را به او بر مي‌گرداند. آن گاه او مي‌گويد: چگونه شد که اين کار صورت گرفت؟ از کجا اين کار انجام گرفت؟

صفحه از 158