حديث در فراز و نشيب عقايد صوفيه - صفحه 171

از جمله گروه‌هايي كه جعل حديث را براي ترغيب مردم به عبادات و ترهيب ايشان از گناهان جايز مي‌دانستند، فرقه كراميه است.
يكي ديگر از مواردي كه شايد تأثيري كمتر از جعل حديث نداشته باشد، تأويلات ناصحيح از قرآن است. به عنوان نمونه، ابن عربي در ذيل آيه «خَتَمَ الله عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم» مي‌گويد: «خلاصه مفهوم اين آيه چنين است: يا محمد، اينان كه محبّت مرا در دل پنهان داشتند (كافران)، برايشان تفاوتي ندارد. چه آنان را به وعيد خود بيم دهي و چه بيم ندهي به سخن تو ايمان نمي‌آورند؛ زيرا اينان جز مرا نمي‌بينند و درك نمي‌كنند. چگونه به تو ايمان آوردند در حالي كه بر دل‌هايشان مهر (محبّت خود) زده‌ام. تا جايي براي چشم‌هايشان پوششي از بهاء و عظمت خود افكنده‌ام تا ديگري را هرگز نبينند. اگر توجّه‌شان را از سوي خود به تو معطوف دارم، به رنج و اندوه مي‌افتند. در حالي كه محو جمال والاي من گشته‌اند و مبهوت، به اين منظر تابناك مي‌نگرند. پس چگونه اينان را از خود بازدارم و متوجّه بيم دادن‌هاي تو كنم!» ( تفسير و مفسران، ج 2، ص121).
در تفسير سلمي، ذيل آيه «انّي جاعل في الارض خليفه» (بقره، آيه 30) آمده است: «فرشتگان، دعاوي خويش را وسيله‌اي در پيش‌گاه پروردگار قرار دادند، ولي خداوند به آتش دستور داد كه آنان را بسوزد. آتش در يك لحظه هزاران نفر از آنان را سوزاند. سپس از درِ عجز در آمدند و گفتند‌: «سبحانك لا علم لنا» (همان، آيه 32).
ابن تيميه، صاحب اين تفسير را به جعل و بدعت متّهم ساخته مي‌گويد: «آنچه، از تفسيرش از امام جعفر بن محمد صادق عليه السلام روايت كرده است، همگي كذب و افترا بر وي است؛ همانگونه كه ديگران بر وي افترا بسته‌اند» ( تفسير و مفسران، ج2، ص122).
هم‌چنين شمس الدين ذهبي، در كتاب تذكرة الحفاظ (ج 3، ص 1049) مي‌گويد: «سلمي تفسيري دارد كه فجايع و تأويلات صوفيه را در برگرفته است». و خطيب بغدادي مي‌گويد: «سلمي به نفع صوفيان جعل حديث مي‌كرد» ( تاريخ بغداد، ج2، ص 248).
اين تأويلات ناصحيح فقط در رابطه با قرآن مطرح نيست، بلكه احاديثي نيز از تأويلات عجيب صوفيه در امان نمانده است. از كتاب فقه الرضا عليه السلام نقل كرده‌اند كه در وقت تكبيرة الاحرام، رسول خدا را به ياد آر و يكي از ائمّه عليهم السلام را نصب العين خود قرار ده. بيشتر صوفيه مي‌گويند غرض از نصب العين قرار دادن يكي از ائمّه عليهم السلام، در نظر گرفتن و حاضر ساختن صورت است در دل مرشد تا از تفرقه و وسوسه شيطان خلاصي يافته شود (طرائق الحقائق، ج1، ص 431).
علامه مجلسي در باره اين حديث مي‌فرمايد: «لم يذكر ذلك في خبر آخر». و مصحح
بحار الأنوار در پاورقي همان صفحه مي‌نويسد: «اين جمله از افزوده‌هاي ابن ابي العزاقر الشلمغاني است كه از اصحاب حلول و اتّحاد بوده است» (بحار الأنوار، ج84، ص217).

صفحه از 179