استرآبادي اوّلين جايي که سخن حسن و قبح افعال را به ميان ميآورد در نقل قول از شرح المختصر عضدي است که درآن قسمت گويا وي حسن صدق و قبح کذب و ظلم را جزء مشهورات ميداند (همان، ص 257 و 258). و در جاي ديگر در خلال بحث از تمسّک به «برائت اصليه» وي صراحتاً حسن و قبح ذاتي (عقلي) را ميپذيرد:
التمسّک بالبراءة الأصلية إنما يتمّ عند الأشاعرة المنکرين للحسن و القبح الذاتيين و کذالک يتمّ عند من يقول بهما و لايقول بالوجوب و الحرمة الذاتيين و هو المستفاد من کلامهم عليهم السلام و هو الحقّ عندي (همان، ص 278).
از سخنان ديگر او نيز ميتوان پي برد که او عقلي بودن ادراک حسن و قبح افعال را انکار نکرده و در برخي موارد نخواسته است ديدگاه اشاعره را در اين باره تأييد کند و لذا ميبينيم در هرجا که بحث از اشاعره و حسن و قبح افعال ميشود گو اين که مردود بودن نظر اشاعره در اين باره بديهي باشد، از کنار ديدگاه آنان ميگذرد و صريحاً اتّهام عقيده به حسن و قبح شرعي را از اصحاب اخباري خود دفع ميکند (همان، ص 447).
بنا بر آن چه گفته شد، نميتوان پذيرفت که اخباريان و به تبع آن استرآبادي منکر حسن و قبح عقلي باشند. آن چه که ميتوان حقيقتاً به آنان نسبت داد اين است که آنان ادراکات عقلاني را براي استنباط حکم شرعي ملاک و معيار نمي دانند و معتقدند که نميتوان از اين ادراکات به حکم شرعي دست يافت. به عبارت ديگر، اخباريان کبراي قياس يا همان قاعده ملازمه بين حکم شرع و عقل را انکار کردهاند نه صغراي آن را که ادراک حسن و قبح افعال از ناحيه عقل باشد
( تاريخ فقه و فقها، ص 247).
همان گونه که قبلا هم به سخن استرآبادي در اين باره اشاره شد، وي بر خلاف حسن و قبح افعال، وجوب و حرمت آن را ذاتي و عقلي نميداند و لذا بين حکم شرع و حکم عقل ملازمهاي نمي بيند و معتقد است که نميتوان از طريق عقل احکام الهي را کشف کرد و در مورد وجوب و حرمت افعال قضاوت نمود. و با توجّه به آن چه که در باره ديدگاه استرآبادي در مورد عقل بيان شد ميتوان نتيجه گرفت که استرآبادي تنها در امور بديهي و اموري که موادّ آنها نزديک به احساس است، حکم عقل و شرع را ملازم يکديگر ميداند ولي در امور نظري و دور از احساس، اصالت را از آن شرع ميداند نه عقل (مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الأخباريين، ص 214).