راوي‌شناسي / هشام بن حکم - صفحه 235

وقتي سخن ايشان به اين جا منتهي شد، يحيي بن خالد گفت: راضي هستيد که هشام بن حکم بين شما داور باشد. همه گفتند: راضي هستيم، امّا چطور مي‌توان هشام را حاضر کرد. او مريض است. يحيي گفت: من از پي او مي‌فرستم. سپس به هشام پيغام داد که دانش‌مندان اجتماع کرده اند ولي در چند مسئله اختلاف دارند و در جواب آن فرو مانده اند. آن‌ها حاضرند که شما بين آن‌ها داور باشي؛ اگر صلاح بداني، با سختي‌اي که براي شما دارد اين جا تشريف آوريد.
وقتي پيک يحيي پيش هشام آمد، هشام به من گفت: يونس، سخن يحيي را دل من قبول نمي‌کند. من اطمينان ندارم. ممکن است در نهان منظوري داشته‌باشد که من از آن اطلاع ندارم؛ زيرا اين ملعون (يحيي بن خالد)، به واسطه جريان‌هايي نسبت به من بدبين شده است. تصميم گرفته ام اگر خداوند مرا از اين بيماري شفا دهد به کوفه کوچ کنم و به طور کلي دست از مناظره بکشم و ملازم مسجد باشم تا از ديدار اين ملعون آسوده شوم. گفتم: جز خير چيزي نيست، تا جايي که امکان دارد مواظب خود باش. گفت: يونس، امکان دارد انسان از موضوعي که خداوند مي‌خواهد بر زبانش جاري شود خودداري کند؟ بالاخره حرکت کن برويم، توکّل به نيرو و قدرت پروردگار.
هشام سوار قاطري شد که پيک يحيي با خود آورده بود. من نيز سوار الاغ هشام شدم. وارد مجلس شديم ديديم دانش‌مندان و متکلّمان مجلس را پر کرده اند. هشام به طرف يحيي بن خالد رفت، سلام کرد بر او و تمام حاضران و نزديک او نشست. من نيز در آخر مجلس نشستم.
بعد از ساعتي، يحيي رو به هشام کرده گفت: اين دانش‌مندان حاضر شدند، من نيز مايل بودم شما هم باشي، نه براي اين که مناظره کني، بلکه علاقه داشتم از ديدارت بهره مند شوم. در صورتي که بيماري مانع مناظره باشد مي‌تواني شرکت نکني، با اين که بحمد لله صحيح و سالم هستي و آن چنان مريض نيستي که مانع مناظره باشد. اينها در بين خود تو را حکم و داور قرار داده اند.
هشام گفت: سخن آن‌ها به کجا منتهي شده است؟ هر کدام به آن جايي که وا مانده کرده بودند اطلاع دادند. بالاخره استدلال و مطلب يکي را بر ديگري ترجيح داد و حکومت کرد از کساني که بر ضرر او حکومت نمود. سليمان بن جرير بود. اين داوري، باعث کينه اي در دل سليمان نسبت به هشام شد.
يحيي بن خالد به هشام گفت: امروز از مناظره صرف نظر کرديم. در صورتي که مايل باشي بياناتي در مورد زيان انتخاب کردن امام توسّط مردم، ايراد کني و توضيح دهي که امامت بايد در اولاد پيغمبر صلي الله عليه و آله باشد نه ديگران. هشام گفت: وزير، بيماري مانع از ادامه سخن است؛ شايد در بين سخن شخصي اعتراض نمايد و مجبور به مناظره و بحث شوم. يحيي گفت: اگر کسي ايراد و اعتراضي داشت نمي‌تواند اعتراض کند؛ بايد جايي را که ايراد داشته ‌در نظر بگيرد موقعي که تو بيانات خود را تمام کردي آن وقت اعتراض خود را بگويد ولي در بين، سخن تو را قطع نکند.

صفحه از 247